-
دستنوشته های بی فرجام
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1392 10:45
چقدر کاغذ نوشته و مطالب پراکنده ؛ دور و برم رو احاطه کرده ! و چقدر دارم تنبل تر میشم برای تایپ کردن و دسته بندی شون ای کاش کسی رو داشتم تا میتونست بخاطر من نوشته هام رو تایپ کنه . فکر میکنم روزی بیست صفحه میتونستم نوشته تولید کنم . وقتی به فرصت کم و دغدغه های زیادم فکر میکنم ، تهِ دلم خالی میشه و از مرگ هراس میکنم ....
-
نیست ازین هست شدم ...
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 01:47
خسته و بی تاب شدم ؛ محو شدم ، خواب شدم خسته از این پنجره ها ؛ منتظرِ قاب شدم خاک شدم ، پَست شدم با همه یکدست شدم تشنه ی بی آب شدی نیست ازین هست شدم ... خوشبختانه ؛ تونستم یه فرصت دیگه برای خالی کردن و تهی شدن به خودم بدم که شاید توو این دورانِ وانفسا و مسخره ، آخرین و کوتاه ترین فرصت ها باشه . با دنیایی از ناگفته ها و...
-
وصیّتنامه
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1391 08:56
چند وقت پیش ، زمانیکه دوستم " ناصح " بیکباره و خیلی غافلگیرانه فوت کرد ؛ چیزهایی دیدم که بِهم نهیب زد . دیدم که هر کدوم از ما دِگراندیش ها ، بی دین ها و بی خداها ، آزاداندیش های تابوشکن و ضدّ ساختار یا قواعد اجتماعی و سنّتی خُرافه و مُضمحِل ؛ به وصیت نامه ی خاصی شدیدا" نیاز داریم . نه برای تعیین تکلیفِ...
-
چکیده هایی از کتاب " پنج دفتر "
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 08:25
کتاب " پنج دفتر " ؛ حاصل یافته ها ، دانسته ها ، مکاشفات و باورهای منه ... تمام اون چیزهایی که طیِ این سالها دیدم ، شنیدم ، و حس و درک کردم . اصولی برای بهتر و سالم تر زندگی کردن . برنامه هایی برای دلپذیرتر و خوشآیندتر کردن حیات . رفتارها و اندیشه هایی برای تکامل و رشدِ قدرتمندتر و مفیدتر ... این پُست ، شامل...
-
دنیای این روزای من ...
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1391 10:31
بهارِ پُرفراز و نشیبی داشتم . حوادث تلخ و شیرین در کنارِ هم . فصلی استرس زا و ناراحت کننده که البته خوب تموم شد و سرانجام ناامید کننده ای نداشت ... اما تابستون امسال وحشتناک بود . گرمای شدید و طاقت فرسا بدون امکانات مناسب برای مقابله با اون . بیکاری و بی پولی و از همه بدتر تنهاییِ بیشتر و عمیق تر . خوشبختانه این...
-
حق دفاع از خود در برابر اتهامات و افتراهای بی اساس
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 07:50
ملیحه علیار در پستی توی صفحه ش ، منو متهم به فریب دادن خودش کرده و به خانومها توصیه داشته که فریب من و امثال من رو نخورن تا از خونه و خونواده شون بریده بشن و به آوارگی و بیچاره گی بیافتن . منهم از اونجایی که گفتگوهای اولیه ی خودمون در چت فیس بوک اونهم زمانی که هنوز توی خونه ش در قم بود رو داشتم ؛ لازم دیدم بخشیش رو که...
-
قصه ی من و مَلی / بخش سوم
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 14:39
من یه هفته ده روزِ پیش ؛ از طریق صفحه ی فیس بوکم اعلام کردم که پرونده ی " ملیحه علیار " رو بستم و ترجیح میدم فراموشش کنم . اما گویا اون تازه بعد از طی دوران نقاهتِ برگشت به خونه و زندگی سابقش که البته به قیمت آدم فروشی و عرض ارادت به رژیمِ منحوس و جنایت پیشه ای ک ه حامی خودش و تبارش بوده تموم شد ؛ در حال...
-
قصه ی من و مَلی / بخش دوم
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 06:35
... ملیحه ؛ طی مدتی که توی مقر بود به دلایا امنیتی یا شاید هم تشکیلاتی و طی دوره ی آموزشی یا بهتره گفته بشه آموزشی ؛ از ارتباط با دنیای بیرون محروم بود و اصطلاحا" در قرنطینه به سر میبرد . یکی دو بار تلفنی با هم صحبت کردیم و اون ظاهرا" از شرایطش راضی بود و منتظر تموم شدن این دوره . من توصیه های لازم رو به...
-
قصه ی من و مَلی
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 21:51
" مَلی " یه زنه که برای مدت کوتاهی از مسیر زندگیم عبور کرد . زنی که توی غربت و تنهایی ؛ بهم طعم آشنایی ، هم زبونی و همآغوشی داد . همون قدر که شروع اشنایی و ارتباطش عجیب و سریع بود ؛ آخر و عاقبتش هم عجیب و شوک آور بود . اون با دوستی و اعتماد وارد جزئی ترین و خصوصی ترین لایه های زندگی شخصیم شد و با نفرت و...
-
سالنِوِشت
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 12:49
گذر از سال 90 برای من مُصادف شده با چند تعریف و تقریر : - چهل و پنجمین بهار زندگیم قراره از راه برسه . بهارهایی که همیشه عاشق شون بودم و از نو شدن و زایش مجدد طبیعت لذت میبردم . اواخر فروردین ؛ 45 ساله میشم ولی گویا هنوز بالغ نشدم و مسیر طولانیی برای تکاملم در پیش دارم . امید دارم هنوز فرصت برای ارتقای دانش و فرهنگ و...
-
به یاد فروغ ...
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 14:58
امروز مصادفه با زادروز شاعر موردعلاقه م ؛ فروغ فرخزاد . متاسفانه من همزمان با او نبودم و وقتی رفتش من دو ماه ِ بعد تازه بدنیا اومدم . از 15 سالگی باهاش آشنام و بعد از اینکه یه انشاء در مورد زندگینامه ش نوشتم و مورد تشویق دبیر ادبیاتم قرار گرفتم ، هم عاشق فروغ و شخصیت و کارهاش شدم ؛ و هم عاشق ادبیات و شعر و موسیقی ......
-
شروع تهیه ی یک برنامه ی رادیویی / رادیو مهاجر
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 15:30
پس از طی یک دوره ی نسبتا طولانی انفعالی که در غربت داشتم ، چند ماه خوب و مثبت و پُرکار رو پشت سر گذاشتم . یکی از این کارهای ارزشمند و مفید ؛ تهیه ی برنامه ای رادیویی با عنوان " رادیو مهاجر " هست که اولین قسمت آزمایشی اون رو چند روز پیش با دوست دیگری آماده کردیم و روی فیس بوک منتشر کردیم . با اینکه کار پُرنقص...
-
پناهگاهی برای اندیشه ام
شنبه 19 آذرماه سال 1390 01:57
دوستی از من خواست برای درخواست پناهندگی به کشوری که خودش در اون زندگی میکنه ، یه کِیس بنویسم و بهش بدم تا اون پیگیر کارهام باشه ؛ که این از کار دراومد ... پناهگاهی برای اندیشه ی آزاد ، روح آزرده و جسم خسته ام ؛ به من بدهید پناهجویی ؛ از کهن ترین و در عین حال پیچیده ترین هنجارهای بشر متمدن بر روی زمین بوده و هست . در...
-
مصاحبه ای در خصوص سفر " جویندگان آشتی "
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 19:28
این مصاحبه محصول زحمات دوستان فیس بوکی من در "" انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی "" هستش و اشارات خوبی داره در مورد جزئیات بیشتری از سفری که میخوام برم ... پناهندگان ایرانی، پیام آور صلح، آزادی و عشق برای مردم جهان هستند "جویندگان آشتی" نام گروه مستقلی است که خود را نماینده ی بخشی از بدنه...
-
ادامه ی سفر بی انتهای من
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 16:56
بعد از حدود سه سال درجا زدن و توقف بی حاصل در عراق ؛ دارم از اینجا میرم و سفر رویایی و طولانی خودم رو دنبال میکنم . یه برنامه در قالب "" گروه جویندگان آشتی "" طراحی کردم و بزودی از طریق ترکیه وارد اروپا میشم و قراره دور دونیا رو با پای پیاده طی کنم . گذشتن از حدود 80 کشور و صدها شهر کوچک و بزرگ ؛...
-
تقدیم به مادر از دست رفته ام
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1390 16:02
اگر مانده بودی تو را تا به عرش خدا می رساندم اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم اگر با تو بودم به شبهای غربت که تنها نبودم اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت با تو این مرغک پرشکسته مانده بودی اگر بال و پر...
-
مصاحبه ی پایگاه تلاطم با "ابراهیم - الف"
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 23:33
بعد از حدود دو سال همکاری با دوست عزیزی که مسئول وبلاگ " تلاطم " بوده و انجام چندین مصاحبه با شخصیت های مختلف سیاسی و مدنی ؛ تحلیل ها و مطالبی را انتظار داشتم در پاسخ ها ببینم که ندیدم . از آنجایی هم که در نقد نویسی پیشرفت قابل ملاحظه ای پیدا کرده بودم و در حوزه های سیاسی و مدنی به کارهای تحقیقی می پرداختم ؛...
-
اصول پنجگانه ی J.A.P.E.L
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 20:43
اصول پنجگانه ی J . A . P . E . L کلیات 1 - تمام انسانها با هم برابرند و از حقوقی یکسان برخوردارند . هیچ کس بر حسب ثروت ، قدرت یا شهرت ؛ بر دیگری ارجحیت نداشته و نمیتواند خود را برتر و بالاتر بداند . سطح دانش و آگاهی افراد در کنار حسن خلق و رفتارشان که از عناصر محبوبیت بشمار می آیند ؛ تعیین کننده ی درجه برتری انسانها...
-
شعری زیبا از سیمین بهبهانی
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 17:35
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم گفتا که تلخی های می ، گر نا گوار افتد مرا گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام گفتم که من خود را در آن ، عریان...
-
عشق های من (5) - عشق به فرزند
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 20:18
وقتی همسرم اول ین پسرمون رو باردار میشه ، من 20 ساله و اون 18 ساله ش بو د . هر دومون جوون و بی تجربه بودیم و شاید واسه ی پدر و مادر شدن خیلی زود بود . اما توو روزایی بودیم که عشق عمیق و زیادی بینمون حاکم بود و همین امر باعث شده بود که سرشار از محبت و شادی باشیم . هنوز سختی ها و مشکلات مسیولیت های زندگی گریبانمون رو...
-
غرایز / خوابیدن
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 15:02
قطعا از اولین تجربیات بشر دیرینه ، احساس خواب و خوابیدن بوده . کیفیتش رو باید باستانشناسان و مورخین توضیح بدن که خواب در ابتدا چگونه بوده ، در چه مکانهایی صورت می گرفته و اساسا زمانش چقدر بوده . خواب هم یه غریزه ی مشترک بین همه ی موجودات عالمه که وجودش الزامیه و نبودش مشکل ساز . بعضی از موجودات خیلی کم و بعضی هاشون...
-
مقدمه و دیباچه ی پنج دفتر
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 01:28
J.A.P.E.L چیه ؟ ...بعد از فراز و نشیب های فراوون روزگار نامراد و ناسازگار ، در شرایط ناهنجار داخلی به لطف حاکمان نالایق و ناآگاه واوضاع نابسامان و در هم ریخته ی دنیای ما ؛ من به پنج اصل برای زندگی بهتر ، آرامش بیشتر ، امنیت واقعی و رضایت مطلوب تر رسیدم . خیلی روشون کار کردم و تجزیه و تحلیلشون همیشه با من و با ذهنم...
-
غرایز
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 21:12
ما آدما یه سری خصوصیات داریم که با بقیه ی موجودات مشترکه . یعنی اون کاری رو که یه جونور تک سلولی انجام میده ، ما هم انجامش میدیم . یا مثلا یه گل یا درخت یا یه حیوون کوچیک و حتی یه حیوون غول پیکر . اسم این کارها رو میذاریم غرایز که جمع غریزه س ، یعنی اعمال و رفتاری که باید انجامشون بدیم تا زنده بمونیم و انجام دادنشون...
-
شخصیت پیچیده ی ما آدما
جمعه 17 دیماه سال 1389 18:42
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA شخصیت درونی ما آدما مثه همه ی موجودات زنده ی این جهان ، از موجودات تک سلولی و میکروسکوپی گرفته تا گیاهان و حیوانات کوچک و عظیم الجثه ؛ پیچیدگی خاصی داره که در نوع خودش منحصربفرده . و از اونجایی که همه ی این موجودات با هم در ارتباطن و ریشه ها ی مشترکی با یکدیگه دارن و از...
-
عشق های من (4) / عشق به دختری که همسرم شد
جمعه 17 دیماه سال 1389 18:39
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA یکی از شبای تابستونی ماه رمضون بود . من فارغ از درس و مدرسه ، توی روستای مادریم در حال گذروندن تعطیلات بودم . به توصیه ی پسرخاله م قرار شد به مهمونی افطار یکی از فامیلای پدریش بریم که یه جورایی از طرف مادری ؛ فامیل منم میشدن . به هنگام صرف افطاری که خیلی هم خوشمزه و جالب...
-
ما آدما ؟
سهشنبه 7 دیماه سال 1389 21:47
ما آدما ؟ دقیقا یادم نمیاد چه سالی بود یا که چن ساله بودم ، ولی حدودای 15 سال پیش با یه دوستی آشنا شدم به اسم بهروز . زن و بچه ش آلمان بودن و خودشم قرار بود یه راهی پیدا کنه و بره پیششون . وقتی بیشتر باهام قاطی شد و با خصوصیاتم آشنا شد ازم خواست ؛ حالا که جامعه شناسی رو دوست دارم و یه چیزایی از ارتباطات میدونم و آدما...
-
عشق های من (3)/عشق به دختر همسایه
جمعه 19 آذرماه سال 1389 16:05
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA عشق به دختر همسایه تازه انقلاب شده بود و ما هم از محله ی قدیممون یعنی "راهن" به گمرک اومده بودیم . طبقه دوم خونه ای رو گرفته بودیم که به واسطه ی پنجره های زیادش روشن و دلواز بود . دوازده سالم بود و توو کلاس اول راهنمایی درس میخوندم . سمت کوچه یه پنجره ی بزرگ قرار...
-
عشق های من(2) / عشق به معلمم
جمعه 28 آبانماه سال 1389 12:40
عشق افلاطونی وقتی پنجم دبستان بودم از مدرسه ی قبلیم که خیلی ام دوستش داشتم اومده بودیم به دبستان پهلوی سر چارراهه " امیریه / گمرک " . خوب مدرسه ی مدرنتر و باحال تری بود . معلم کلاس چهارمم بود و یه معلم تازه هم اومده بود به اسم خانوم اقتصادی . با اینکه هنوز انقلاب نشده بود اما این معلم روسری میذاشت و مانتو...
-
عشق های من / عشق اول
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 20:16
بخش قابل توجهی از طول زندگی من با عشق ورزیدن وعاشق پیشه گی همراه بوده . این عشق ها انواع و اشکال مختلفی داشتن ، توو دوره های متفاوتی باهام بودن و از همه مهمتر اینکه آثار و تبعاتشون روی من خیلی باهم فرق داشت . بعضیاشونو بعدا شناختم که اون حسه عشق بوده ! ، با بعضیاشون ارتباط پیچیده ای پیدا کرده بودم و خوب بعضیاشونم...
-
زببایی دنیای مجازی برای من
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 00:15
وقتیی تنها و بیکسی و احساس ناخوشایند غربت پیدا میکنی ، وقتی فکر میکنی که دنیات به آخر رسیده و هیچ راه نجاتی به سوی خوشبختی نداری و ؛ وقتی که هیچکی رو رفیق و همدم خودت نمیبینی ، توو دنیای مجازی اینتر نت که همچینم مجازی نیس ؛ دوستا و رفقایی پیدا میکنی که خالص و مخلص ؛ محبت و مهر و عطوفت بهت میدن . دوستایی که نمیشناسنت...