ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

دنیای این روزای من ...

بهارِ پُرفراز و نشیبی داشتم . حوادث تلخ و شیرین در کنارِ هم . فصلی استرس زا و ناراحت کننده که البته خوب تموم شد و سرانجام ناامید کننده ای نداشت ...

اما تابستون امسال وحشتناک بود . گرمای شدید و طاقت فرسا بدون امکانات مناسب برای مقابله با اون . بیکاری و بی پولی و از همه بدتر تنهاییِ بیشتر و عمیق تر . خوشبختانه این روزهای گرم و مسخره داره با آخر میرسه و من نوید یه پائیزِ خوب و دل انگیز رو در اُفقِ پیش روم میبینم ...
من این تابستون طولانی رو به بیهودگی گذروندم و هیچ کار مثبت و فوق العاده ای انجام ندادم . خیلی دوست دارم توو فصل بعدی و همراه با خنکی و سردی محیط اطرافم کارهای نکرده و لازم الاجرا رو انجام بدم :

- کتابِ اول از " پنج دفتر " رو باید بنویسم . نمیدونم چقدر خوب از آب درمیاد اما اینو میدونم که باید از مغزم بریزمش بیرون تا سبُک و خالی بشم 


- روی وبلاگِ " گیلان ؛ سرزمین مادری ام " باید کار کنم . یه کارِ تحقیقی و مرجع که تقدیمش خواهم کرد به روح مقدّس مادرم . خیلی دارم با وسواس پیش میرم و میخوام کار ارزشمند و کم نقصی از آب در بیاد 


- سلسله مطالبی رو با عنوان " استراتژی مبارزاتی " طراحی کردم که این روزها دارم تهیه ش میکنم برای پخش ویدئویی . این یه کارِ نیمچه سیاسییه که احتمال میدم کمی سر و صدا داشته باشه  و توجهات رو به خودش جلب کنه 

... و طبیعتا" یه سری ارتباطات تازه ، تداوم دوستی های گذشته و ایجاد دوستی های تازه 

تا بعد ...