دوستی از من خواست برای درخواست پناهندگی به کشوری که خودش در اون زندگی میکنه ، یه کِیس بنویسم و بهش بدم تا اون پیگیر کارهام باشه ؛ که این از کار دراومد ...
پناهگاهی برای اندیشه ی آزاد ، روح آزرده و جسم خسته ام ؛ به من بدهید
پناهجویی ؛ از کهن ترین و در عین حال پیچیده ترین هنجارهای بشر متمدن بر روی زمین بوده و هست .
در روزگارانی که مرزها بی رنگ و حکمرانی ها بدون زرق و برق بودند ؛ مهاجرت و کوچ کردن از سرزمینی به سرزمین دیگر برای بدست آوردن شرایط بهتر و یا آرامش و امنیت بیشتر ، به سادگی صورت می گرفت .
انسان در ابتدا برای محفوظ ماندن از حمله ی حیوانات وحشی ، سرمای شدید و بلایای طبیعی بود که بدنبال پناهگاهی امن برای خود میگشت اما با بروز نزاع ها و جنگ ها ، قدرت طلبی ها ، غارت و چپاول ، کشورگشایی ها و عدم ثبات و امنیت ؛ دیگر برای حفظ جان خود از ترس تهدید و تجاوز و کشتار توسط انسانهایی دیگر به یافتن پناهگاه مبادرت ورزید .
با شکل گیری حکومت ها ، وضع قوانین پر نقص و تبعیض آمیز ؛ و تولد ادیان و ایدئولوژی ها علاوه بر جان و مال بشر ، تفکر و اندیشه ی او نیز مورد هجوم و فشار قرار گرفت . اینکه چگونه بنگرد ، چطور بیاندیشد و چه رفتاری داشته باشد . و این شد بزرگترین چالش انسان آزاداندیش و آزادیخواه .
سرزمین مادری من ، ایران ؛ که روزگاری مهد تمدن ، شکوه ، آزادگی و شادمانی بود ؛ قرن هاست که آبستن بیداد و نابخردی شده . آنهم توسط حاکمانی نالایق و ستمگر که شیوه ها و قوانین حکمرانی شان حاصلی جز حقارت ، فقر و فساد بهمراه نداشته . تنها در قرن اخیر ، با نگاهی اجمالی به تاریخ معاصر این کشور میتوان دریافت که سه آفت خانمانسوز شیرازه ی جامعه را از هم پاشیده و شرایط زندگی شهروندان آنرا طاقت فرسا و اَسفبار نموده است :
- - نفوذ و گسترش دین در حوزه ی سیاست و تاثیرگذاری شدید آن بر روی قوانین ، ساختار حکومت و روابط اجتماعی که محدودیت و ممنوعیت را در پایین ترین سطوح حقوق شهروندی بهمراه داشته است . از تبعیض جنسیتی و اشاعه ی فرهنگ خرافات تا رفتارهای آمرانه و مداخله جویانه در زندگی خصوصی افراد جامعه
- - بستن فضای آزاد سیاسی و فعالیتهای فرهنگی – اجتماعی به بهانه های واهی ِ تفرقه افکنی ، جدایی طلبی ، وابستگی ایدئولوژیکی و خرابکاری که مانع اشاعه ی فرهنگ نقد و اظهار عقیده ی مخالف شد و متعاقب آن آزادی بیان و فعالیت سیاسی مهجور ماند و در نهایت محکوم قلمداد گشت
- - دخالت و حضور دولت های منفعت طلب و استعماری خارجی در سطوح بالای تصمیم گیری ها و برنامه سازیها برای تحت تاثیر قرار دادن سکان هدایت کشور به سوی وابستگی هر چه بیشتر و مصرف گرایی که ثروت و امکانات و فرصت ها را به تاراج کشانده و فقر و فساد را نهادینه نمودند
این عوامل در کنار به قدرت رسیدن بنیادگرایان شیعی مذهب و برقراری حکومت جمهوری اسلامی ، ایران را به سرزمینی خفقان زده و مسمومی مبدل ساخت که موارد زیر گوشه هایی از فجایعی ست که در آن اتفاق افتاده و می افتد :
1- -عدم برخورداری مردم از آزادیهای فردی همچون انتخاب دین ، نوع پوشش ، زبان بومی ، آئین ها و سنت های کهن ، ارتباطات اجتماعی ، جشنها و میهمانی ها ، کارنوالها و جشنواره ها ، ابراز احساسات شادمانه و غیره که از حقوق ابتدایی هر بشری میبایست قلمداد گردد
2- - محدودیت و ممنوعیت های فراوان در حوزه های ادبی ، هنری ، ورزشی و فرهنگی از قبیل : ممنوعیت خوانندگی برای زنان ، سانسور شدید نشر داستان – شعر و ادبیات نمایشی ، حضور تماشاگران زن در ورزشگاهها ، و تماشای ورزش زنان توسط مردان که شاید اینگونه ممنوعیت ها از نگاه مردم جهان امروز بسیار مضحک و غیر قابل باور باشد
3- - عدم آزادی اجتماعات ، راهپیمایی ها و تظاهرات مسالمت آمیز و اعتراضی ، برگزاری سمینارها و کنفرانس های انتقادآمیز ، تاسیس انجمن ها یا اتحادیه های صنفی و حقوقی ، انجام انتخابات داخلی و درون گروهی و حتی تهیه ی نظر سنجی و آمارهای اجتماعی
4- - ممنوعیت فعالیتهای ژورنالیستی در تمامی بخش ها و در همه ی موضوعات بصورت ازاد و مسقل همچون : انجام مصاحبه ، تهیه ی گزارش ، انتشار مقاله ، خبررسانی ، چاپ کاریکاتور ، درج عکس و حتی آگهی تبلیغاتی
5- - فساد مالی صاحبان قدرت و وابستگان حکومتی ، بوروکراسی لجام گسیخته ، اختلاس و ارتشاء ، تورم غیر قابل کنترل ، سوءمدیریت واحدهای مالی و برنامه سازی ، و چپاول ثروت های عمومی و ملی
6- - گسترش توزیع مواد مخدر و افزایش اعتیاد و قاچاق ، ایجاد مشاغل کاذب و ناسالم ، افزایش بیکاری و جُنحه ، نزول کیفیت سطح آموزش و نبود نشاط و انگیزه در بین جوانان
7- - گسترش ناامنی ، افزایش آمار جنایت و جرمهای عمومی ، افزونی تخلفات و تصادفات رانندگی ، فروپاشی دیوار اعتماد و باور در بین عموم و افزایش حس بی تفاوتی و بی توجهی به دردها و هنجارهای اجتماعی
8- - در حوزه ی فعالین سیاسی اعم از مخالفین یا منتقدین ؛ دستگیری و بازداشت غیرقانونی ، توهین و تحقیر بازداشت شدگان ، اِعمال انواع شکنجه و آزار جسمی-روحی ، زندانهای طولانی مدت انفرادی ، عدم رسیدگی به وضعیت بهداشتی و درمانی زندانیان ، محاکمه بدون حضور هیئت منصفه و حتی وکیل ، عدم اجازه ی ملاقات و دیدار زندانیان با خانواده و وکیل خود ، تبعید و در نهایت اعدام
9 - انحصار اخبار و اطلاعات ، ممنوعیت استفاده از ماهواره و فیلتر شدید اینترنت ، انحصار رسانه های چاپی و تصویری ، تهدید و ارعاب صاحبان نشریات مستقل
- محدود و مشروط نمودن انتخابات سراسری ، تقلب و تخلف آشکار در روند جمع آوری و شمارش آراء ، عدم گزینش یا حذف کاندیداهای مستقل ، دروغ پراکنی و ترویج فریبکاری و تزویر
...
من و دیگرانی همچون من از این سرزمین با داشتن دلبستگی ها و وابستگی های طبیعی و متداول هر انسانی همچون خانواده ، فامیل ، دوستان ، خاطرات ، موقعیت شغلی و تحصیلی و حتی موفقیت های اجتماعی ؛ فرار کرده و بدون آنکه سیاسی بوده باشیم یا مرتکب جرم سیاسی و متعاقب آن محکومیت سیاسی داشته باشیم ، در اقصی نقاط جهان پراکنده شده ، با سخت ترین شرایط جسمی و روحی مواجه ایم ، خطرات و ریسکهای بسیاری را به جان خریده ایم ، امیدها و انگیزه هایمان را از دست داده و آینده ای مبهم و تاریک را پیش روی خود می بینیم و در عین حال به دنبال پناه در سرزمینی هستیم که پذیرایمان باشد و آرامش و امنیت و آزادی مان را تامین کند .
من ؛ به نمایندگی از همه ی آنانی که همچون من فکر میکنند برای مخاطبینم از هر طبقه ، جنسیت ، ملیت و زبانی که باشند ؛ یک سوال داشته و از دولتها و مسئولین و مجریان امر مهاجرت یا پناهندگی یک درخواست دارم :
سوال : شما ای مردم جهان ؛ آیا در سرزمینی که من از آن فرار کرده ام ، حاضرید زندگی کنید ؟
درخواست : پناهگاهی برای اندیشه ی آزاد ، روح آزرده و جسم خسته ام ؛ به من بدهید ...