ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

پناهگاهی برای اندیشه ام

دوستی از من خواست برای درخواست پناهندگی به کشوری که خودش در اون زندگی میکنه ، یه کِیس بنویسم و بهش بدم تا اون پیگیر کارهام باشه ؛ که این از کار دراومد ...


 پناهگاهی برای اندیشه ی آزاد ، روح آزرده و جسم خسته ام ؛ به من بدهید 

پناهجویی ؛ از کهن ترین و در عین حال پیچیده ترین هنجارهای بشر متمدن بر روی زمین بوده و هست .

در روزگارانی که مرزها بی رنگ و حکمرانی ها بدون زرق و برق بودند ؛ مهاجرت و کوچ کردن از سرزمینی به سرزمین دیگر برای بدست آوردن شرایط بهتر و یا آرامش و امنیت بیشتر ، به سادگی صورت می گرفت .

انسان در ابتدا برای محفوظ ماندن از حمله ی حیوانات وحشی ، سرمای شدید و بلایای طبیعی بود که بدنبال پناهگاهی امن برای خود میگشت اما با بروز نزاع ها و جنگ ها ، قدرت طلبی ها ، غارت و چپاول ، کشورگشایی ها و عدم ثبات و امنیت ؛ دیگر برای حفظ جان خود از ترس تهدید و تجاوز و کشتار توسط انسانهایی دیگر به یافتن پناهگاه مبادرت ورزید .

با شکل گیری حکومت ها ، وضع قوانین پر نقص و تبعیض آمیز ؛ و تولد ادیان و ایدئولوژی ها علاوه بر جان و مال بشر ، تفکر و اندیشه ی او نیز مورد هجوم و فشار قرار گرفت . اینکه چگونه بنگرد ، چطور بیاندیشد و چه رفتاری داشته باشد . و این شد بزرگترین چالش انسان آزاداندیش و آزادیخواه .

سرزمین مادری من ، ایران ؛ که روزگاری مهد تمدن ، شکوه ، آزادگی و شادمانی بود ؛ قرن هاست که آبستن بیداد و نابخردی شده . آنهم توسط حاکمانی نالایق و ستمگر که شیوه ها و قوانین حکمرانی شان حاصلی جز حقارت ، فقر و فساد بهمراه نداشته . تنها در قرن اخیر ، با نگاهی اجمالی به تاریخ معاصر این کشور میتوان دریافت که سه آفت خانمانسوز شیرازه ی جامعه را از هم پاشیده و شرایط زندگی شهروندان آنرا طاقت فرسا و اَسفبار نموده است :

-         - نفوذ و گسترش دین در حوزه ی سیاست و تاثیرگذاری شدید آن بر روی قوانین ، ساختار حکومت و روابط اجتماعی که محدودیت و ممنوعیت را در پایین ترین سطوح حقوق شهروندی بهمراه داشته است . از تبعیض جنسیتی و اشاعه ی فرهنگ خرافات تا رفتارهای آمرانه و مداخله جویانه در زندگی خصوصی افراد جامعه

-         - بستن فضای آزاد سیاسی و فعالیتهای فرهنگی – اجتماعی به بهانه های واهی ِ تفرقه افکنی ، جدایی طلبی ، وابستگی ایدئولوژیکی  و خرابکاری که مانع اشاعه ی فرهنگ نقد و اظهار عقیده ی مخالف شد و متعاقب آن آزادی بیان و فعالیت سیاسی مهجور ماند و در نهایت محکوم قلمداد گشت

-         - دخالت و حضور دولت های منفعت طلب و استعماری خارجی در سطوح بالای تصمیم گیری ها و برنامه سازیها برای تحت تاثیر قرار دادن سکان هدایت کشور به سوی وابستگی هر چه بیشتر و مصرف گرایی که ثروت و امکانات و فرصت ها را به تاراج کشانده و فقر و فساد را نهادینه نمودند

این عوامل در کنار به قدرت رسیدن بنیادگرایان شیعی مذهب و برقراری حکومت جمهوری اسلامی ، ایران را به سرزمینی خفقان زده و مسمومی مبدل ساخت که موارد زیر گوشه هایی از فجایعی ست که در آن اتفاق افتاده و می افتد :

1-  -عدم برخورداری مردم از آزادیهای فردی همچون انتخاب دین ، نوع پوشش ، زبان بومی ، آئین ها و سنت های کهن ، ارتباطات اجتماعی ، جشنها و میهمانی ها ، کارنوالها و جشنواره ها ، ابراز احساسات شادمانه و غیره که از حقوق ابتدایی هر بشری میبایست قلمداد گردد

2-    محدودیت و ممنوعیت های فراوان در حوزه های ادبی ، هنری ، ورزشی و فرهنگی از قبیل : ممنوعیت خوانندگی برای زنان ، سانسور شدید نشر داستان – شعر و ادبیات نمایشی ، حضور تماشاگران زن در ورزشگاهها ، و تماشای ورزش زنان توسط مردان که شاید اینگونه ممنوعیت ها از نگاه مردم جهان امروز بسیار مضحک و غیر قابل باور باشد

3-    عدم آزادی اجتماعات ، راهپیمایی ها و تظاهرات مسالمت آمیز و اعتراضی ، برگزاری سمینارها و کنفرانس های انتقادآمیز ، تاسیس انجمن ها یا اتحادیه های صنفی و حقوقی ، انجام انتخابات داخلی و درون گروهی و حتی تهیه ی نظر سنجی و آمارهای اجتماعی

4-    ممنوعیت فعالیتهای ژورنالیستی در تمامی بخش ها و در همه ی موضوعات بصورت ازاد و مسقل همچون : انجام مصاحبه ، تهیه ی گزارش ، انتشار مقاله ، خبررسانی ، چاپ کاریکاتور ، درج عکس و حتی آگهی تبلیغاتی

5-    فساد مالی صاحبان قدرت و وابستگان حکومتی ، بوروکراسی لجام گسیخته ، اختلاس و ارتشاء ، تورم غیر قابل کنترل ، سوءمدیریت واحدهای مالی و برنامه سازی ، و چپاول ثروت های عمومی و ملی

6-    گسترش توزیع مواد مخدر و افزایش اعتیاد و قاچاق ، ایجاد مشاغل کاذب و ناسالم ، افزایش بیکاری و جُنحه ، نزول کیفیت سطح آموزش و نبود نشاط و انگیزه در بین جوانان

7-    گسترش ناامنی ، افزایش آمار جنایت و جرمهای عمومی ، افزونی تخلفات و تصادفات رانندگی ، فروپاشی دیوار اعتماد و باور در بین عموم و افزایش حس بی تفاوتی و بی توجهی به دردها و هنجارهای اجتماعی

8-    در حوزه ی فعالین سیاسی اعم از مخالفین یا منتقدین ؛ دستگیری و بازداشت غیرقانونی ، توهین و تحقیر بازداشت شدگان ، اِعمال انواع شکنجه و آزار جسمی-روحی ، زندانهای طولانی مدت انفرادی ، عدم رسیدگی به وضعیت بهداشتی و درمانی زندانیان ، محاکمه بدون حضور هیئت منصفه و حتی وکیل ، عدم اجازه ی ملاقات و دیدار زندانیان با خانواده و وکیل خود ، تبعید و در نهایت اعدام

9  انحصار اخبار و اطلاعات ، ممنوعیت استفاده از ماهواره و فیلتر شدید اینترنت ، انحصار رسانه های چاپی و تصویری ، تهدید و ارعاب صاحبان نشریات مستقل

    - محدود و مشروط نمودن انتخابات سراسری  ، تقلب و تخلف آشکار در روند جمع آوری و شمارش آراء ، عدم گزینش یا حذف کاندیداهای مستقل ، دروغ پراکنی و ترویج فریبکاری و تزویر

...

من و دیگرانی همچون من از این سرزمین با داشتن دلبستگی ها و وابستگی های طبیعی و متداول هر انسانی همچون خانواده ، فامیل ، دوستان ، خاطرات ، موقعیت شغلی و تحصیلی و حتی موفقیت های اجتماعی ؛ فرار کرده و بدون آنکه سیاسی بوده باشیم یا مرتکب جرم سیاسی و متعاقب آن محکومیت سیاسی داشته باشیم ، در اقصی نقاط جهان پراکنده شده ، با سخت ترین شرایط جسمی و روحی مواجه ایم ، خطرات و ریسکهای بسیاری را به جان خریده ایم ، امیدها و انگیزه هایمان را از دست داده و آینده ای مبهم و تاریک را پیش روی خود می بینیم و در عین حال به دنبال پناه در سرزمینی هستیم که پذیرایمان باشد و آرامش و امنیت و آزادی مان را تامین کند .

من ؛ به نمایندگی از همه ی آنانی که همچون من فکر میکنند برای مخاطبینم از هر طبقه ، جنسیت ، ملیت و زبانی که باشند ؛ یک سوال داشته و از دولتها و مسئولین و مجریان امر مهاجرت یا پناهندگی یک درخواست دارم :

سوال : شما ای مردم جهان ؛ آیا در سرزمینی که من از آن فرار کرده ام ، حاضرید زندگی کنید ؟

درخواست : پناهگاهی برای اندیشه ی آزاد ، روح آزرده و جسم خسته ام ؛ به من بدهید ...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد