ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

سرنوشت

سرنوشت - ترانه سرنوشت - ابراهیم الف 
خواستم در مورد سرنوشت بنویسم که قطعه شعری به یادگار از زمان جوانی ام را مناسب تر دیدم بیاورم ، شاعرش نمیدانم کیست اما وصف حال من است: 
 
 جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت _ سر را به تازیانه او خم نمی کنم  
 افسوس بر دو روزه هستی نمی خورم _ زاری بر این سراچه ماتم نمی کنم 
  
 با تازیانه های گرانبار جان گداز _ پندارد او که روح مرا رام کرده است  
جان سختی ام نگر که فریبم نداده است _ این بندگی که زندگیش نام کرده است  
 
بیمی به دل ز مرگ ندارم ، که زندگی _ جز زهر غم نریخت شرابی به جام من  
 گر من به تنگنای ملال آور حیات _ آسوده یک نفس زده باشم حرام من 
  
تا دل به زندگی نسپارم به صد فریب _ می پوشم از کرشمه هستی نگاه را  
 هر صبح و شام چهره نهان میکنم به اشک _ تا ننگرم تبسم خورشید و ماه را  
 
 ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت _ من راه آشیان خود از یاد برده ام  
 یکدم مرا به گوشه راحت رها مکن _ با من تلاش کن که بدانم نمرده ام  
 
 ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا _ زخمی دگر بزن که نیاقتاده ام هنوز 
 شادم از این شکنجه خدا را ، مکن دریغ _ روح مرا در آتش بیداد خود بسوز  
 
 ای سرنوشت هستی من در نبرد توست _ بر من ببخش زندگی جاودانه را  
 منشین که دست مرگ ز بندم رها کند _ محکم بزن به شانه من تازیانه را

خوش باور

ترانه " خوش باور " از کار های قدیمی و ماندگار خواننده پر احساس؛ حمیرای عزیز که برای من 

 سرشار از خاطره و رویاهای دور و دراز است . 

تقدیمش میکنم به همه عاشقان و پاکبازان : 

 

باور ندارم آه ای خدا این زندگی رو

باور ندارم کنج قفس این بندگی رو

دیگر ندارم من طاقت عمری اسیری

باور ندارم گر از غم عشقم بمیری

خوش باوری هایم مرا تا مرز ناکامی کشیدن

دلبستگی هایم مرا تا بی سرانجامی کشید ن

دیگر ندارد ناله سازی اثر

در من نمانده شوق پروازی دگر

آتش زدی بر آشیانم

روزی که بودم

همچون کبوتر رام تو

بار دگر مشگل نشیند

این مرغ وحشی دلم

بربام تو

نفرین به تو گر بار دیگر

از عاشقی گویی سخن

نفرین به من گر بار دیگر

از دل به تو گویم سخن

خوش باوری هایم مرا تا مرز ناکامی کشیدن

دلبستگی هایم مرا تا بی سرانجامی کشیدن

دیگر ندارد ناله سازی اثر

در من نمانده شوق پروازی دگر