ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

عشق های من (3)/عشق به دختر همسایه

عشق به دختر همسایه

تازه انقلاب شده بود و ما هم از محله ی قدیممون یعنی "راهن" به گمرک اومده بودیم . طبقه دوم خونه ای رو گرفته بودیم که به واسطه ی پنجره های زیادش روشن و دلواز بود . دوازده سالم بود و توو کلاس اول راهنمایی درس میخوندم . سمت کوچه یه پنجره ی بزرگ قرار داشت و تراس بزرگی که به کل کوچه احاطه داشت . گاهی اوقات روی درخت کاج بزرگی که میشد شاخه هاشو از روی تراس لمس کرد یاکریمایی رو میدیدم که به من حس قشنگی می داد . آخه من حیوونا رو خیلی دوست داشتم ، باهاشون مهربون بودم و دلم واسشون میسوخت اگه توو قفس بودن ، یاکه آزار میدیدن یا از اون بدتر اگه توسط ما آدما کشته میشدن ؛ اشکم واسشون در میومد .

خلاصه طبقه پایین مال صابخونه بود . خونواده ای خوش برخورد و مهربون اهل سمنان که مثه ما کم جمعیت بودن .

گاهی اوقات از پنجره ی مشرف به حیاط ، پایینو نگاه میکردم و یه موقع هایی یه دختر همسن خودمو میدیدم که تیپش برام جالب بود . بعدا از خواهرم که دوستش شده بود شنیدم که اسمش شهلا س . دختری سفید و بور با چشمای عسلی رنگ و لبای غنچه ای که گیسوهاش روی شونه ش ریخته شده بود . کم کم به دیدنش عادت کردم . رفت و آمداش رو به مدرسه پیگیری میکردم . گاهی اوقات دقایق زیادی کنار پنجره منتظر وامیستادم تا برای لحظاتی که توو حیاط ظاهر میشه ببینمش مدتی که گذشت متوجه شدم اونم حواسش به من هست و متوجه نگاه های من به خودش شده .

خیلی کم پیش میومد که توو کوچه یا محل رودرروی هم قرار بگیریم واگه این اتفاق میافتاد من معمولا سرمو به نشونه سلام تکون میدادم و اونم با یه لبخند نرم و ملیح نگاهشو ازم میدزدید و دور میشد . گذشت ایام دلپذیرتر شده بود و من هم احساس کردم گرایش و علاقه ی عجیبی به این دختر پیدا کرده ام .

گرایش به موسیقی و شعر و ترانه ؛ در این ایام شدت گرفت و خوندن داستان های عاشقونه ای همچون کارای ر-اعتمادی جزو برنامه هام شده بود . یادمه اولین کاست اختصاصیم رو همون روزا ضبط کرده بودم اونم چه ضبطی !!

دو تا دستگاه ضبط صوت که یکیش امانتی بود اونم بدون سیم رابط نواری بوجود آورده بود که علاوه بر صدای خواننده صداهای دیگه ای مثه هواپیمایی که از آسمون بالای خونه مون رد شد ، موتوری که از کوچه گذشت و صدای مادرم که با زن همسایه ی بغل دستی حرف میزد توش بود .

خلاصه این حس تازه که  به این نتیجه رسیدم میبایست عشق باشه بدجوری گرفتارم کرده بود طوری که خواهرم متوجه ش شده بود و دلداریم میداد و کمکم میکرد هم راحتتر و بهتر ببینمش وهم برای زمان ابراز این احساس یا عشق آماده بشم یکی دیگه از کارایی که توو این ایام انجام میدادم و مرتبط با این قصه بود طراحی اسم روی نقش قلب بود ، طوری که هر اسمی بعدها بهم میدادن یا خودم میخواستم میتونستم توی قلب درش بیارم و وقتی دیدم آماده ی ابراز علاقه به شهلا شدم اسمشو خیلی زیبا توی قلب  طراحی کردم ، یه قاب و جلد خوشگل برات ساختم و با کلی دقت و ملاحظه نامه ی عاشقونه ای که از عمق احساساتم تراوش کرده بود ضمیمه ش کرده تا توو یه فرصت مناسب بهش بدم .

در همین احوالات بودم که یهو همه چی بهم خورد . خونه ی سازمانی مون در اطراف تهران آماده ی تحویل شده بود و ما خیلی سریع درگیر اثاث کشی و جابجایی شدیم . منم مات و مبهوت تسلیم شرایط پیش اومده شدم و وقتی به خودم اومدم که از اون خونه رفته بودیم و منم بعد از اون اتفاق دیگه نتونستم شهلا رو ببینم . اون بسته رو هفته ها با خودم حملش میکردم تا شاید اتفاقی ببینمش و بهش بدم آخه تابستون بود و نمیشد توو مسیر مدرسه گیرش آورد .

هفته ها و ماه ها گذشت و من شهلا رو بعد از اون روزای قشنگ و مطبوع دیگه ندیدم و عشقم به اون بدون ابراز ناکام موند و تبدیل به یه حسرت شد . اما اون بسته رو با همون کیفیت همیشه نگه داشتم و هنوزم که هنوزه باید توو وسایل شخصیم باشه ، البته امیدوارم .

شهلا عشق دوران نوجوونیم بود که حس ملایم و قشنگی برام ارمغان آورد . یادش گرامی  

نظرات 29 + ارسال نظر
نسرین شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:54 ب.ظ http://www.nimerahebehesht.blogfa.com

سلام ممنون از همه چی...نوشته بسیار جالبی بود...چه خبرا دوست عزیز ما که جمعیم چنینیم تو تنها چونی؟

قربونت مهربوون
خبرای سلامتی
شما توو جمع چونی من توو تنهایی بدتر

issa یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ق.ظ

سلام با مرام
آمدی ؛ آمدم
نیامدی هم آمدم
تو نوجوانی از این اتفاقات برای هر کسی میافته
البته من هم
اما نمیشه اسمش رو عشق گذاشت
یه کشش طبیعیه که در فطرت هر انسانی به ودیعه گذاشته شده است .
بعد هم نه فراموش میشه و نه حسرتی به دنبالش .
بی آنکه متوجه بشی تمام میشه
یعنی دست روزگار تمامش میکنه
موفق باشی نازار
گمرک تهران کجا و سلیمانیه کجا
برات همیشه سلامت آرزو دارم

ممنون از قدمت
بله اما واقعا اسمش عشقه و می مونه و فراموش یا تموم نمیشه
منم برات آرزوی سلامتی دارم

امی یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:43 ق.ظ http://www.shelakhteh.blogsky.com

سلام خوبی؟عشقای جالبی وخوندنی داری... عشقای معولاواس همه ماهم پیش اومده .لی واس بعضی هاتاخیلی جاهاپیش میره.....امیدوارم یه عشق پایداروهمیشگی واسط پیش بیادجالب بودممنون که خبرم کردی

علیک
ممنون خوبم
از تعریفت بازم ممنون
آرزوی قشنگی برام کردی
لطف کردی بهم سر زدی امی عزیز

امروز من..ستاره یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 ق.ظ http://emroze-man.persianblog.ir/

سلام
متاسفانه عشق دیگه برام جذاب نیست
نمیتونم در موردش نظری بدم . بنظرم بیشتر نیاز و هوس باشه
ماهیت خود عشق زیاد جالب نیست

از ستاره ای چون تو بعید بود اینجوری حرف بزنی
البته نظر که دادی و تقریبا درست گفتی
بخشیش نیاز و هوسه که لازمه ی زندگیه اما بخش های دیگه شم مهمه
امیدوارم بزودی ماهیت واقعی عشق رو پیدا کنی و ازش لذت ببری
مثه اینکه باید زود به زود بهت سر بزنم
همین الآن این کارو میکنم

ناهید یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:14 ق.ظ http://nahid-sunset.blogsky.com

چه عشق پاکی !

چه ماجراهایی داشتین استاد ! وقتی رفت گریه هم کردین ؟

ممنون ناهید عزیز
والا من در اصل رفتم و امیدوارم واسم گریه نکرده باشه چون اون چشای عسلی قشنگش حیفه که اشک آلود و غصه دار میشدن

یزدان نیاز دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ق.ظ http://www.yazdanniaz.blogsky.com

وب لاگ خوبی داری من یک سزی مقاله درباره نوشتن داشتانهای کوتاه دارم .توی وبلاگ بگردی پیدامی کنی ۸ قسمت است

متشکر دکتر جوون
در اولین فرصت که البته نمیتونه به این زودیا باشه مقالات رو میخونم

جودی آبوت دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ق.ظ http://sudi-s.blogsky.com

ای بابا ! توام با این عشقات :)

ای بابا
خوب چی کار کنم با این عشقام
یا باید ترشیشون بذار م یا اینکه بنویسمشون خوب

غزل دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ق.ظ

سلام من اتفاقی کامنتتون رو توی وب بادبادک دیدم
شما سلیمانیه هستین ؟

علیک
چه اتفاق دل انگیزی !
بله من سلیمانیه هستم
امر ؟
درخدمتم

روجا دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ق.ظ http://nakhjiir.blogfa.com

سلام.
من از دوستیهای تازه همیشه استقبال میکنم با این توضیح که مطالبی که میخوام بخونم معمولا از لینکهام انتخاب میکنم در نتیجه ترجیح میدم که با قبول لینک موافقت کنم چون اینطوری میتونم هر وقت خواستم بهتون سر بزنم (جریان عشقها برام جالب شده)

علیک دوست تازه ی من
ممنون از تبادل لینک
توو همین لحظه دارم لینکت میکنم اگه لازمه تغییری توو عنوان یا اسمش بدم بهم بگو
جریان عشقامم قابل شما رو نداره دوست من

زیر دامنی دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 ب.ظ http://www.neg.blogfa.com

yadat anghadr nemi ayad dar zehnam
yadam k miai nemishenasamat

من که نگرفتم چی شد
ولی سعی میکنم بگیرم

لیلا دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:23 ب.ظ http://www.70mehr.blogfa.com

سلام خوبین
اگه کمی بادقت میخوندینش میفهمیدین طرفم خداست
هرچند حس میکنم متوجه شدین
جالبه عشق به دختر همسایه
اونم دوره ی کوچولویی
تسلیت میگم محرم رو

علیک
مرسی خوبم
حست درسته
البته زیاى هم کوجولو نبودم
تسلیت ؟؟؟

ندا سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:16 ق.ظ http://khalvatehdel.blogsky.com

سلام خوبید؟ ممنون از نظره قشنگتون.خیلی جالبه این عشقا و حال و هواهاش.تار و پود هستی ام بر باد رفت اما نرفت،عاشقی ها از دلم، دیوانگی ها از سرم

مرسی عزیز
آره والا نرفت که نرفت

جودی آبوت سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ق.ظ http://sudi-s.blogsky.com

ما میتونیم با پست براتون بفرستیم . خدمات پس از فروش هم ۲۴ساعته براتون داریم . فقط می مونه پولش که شما باید یه جوری به دست ما برسونید .حالا اگر اقوامی در ایران دارید که می تونن این کار رو بکنن یا هر راه دیگه ای که میسر باشه

باشه ممنون
به وقتش این زحمت رو بهت میدم
موفق باشی

امی سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 ق.ظ

قابله خویش میشوم
تا هرانچه در من جنین شده را بدنیا بیاورم
منم اپ کردم بدوبیا

بدنیا بیار عزیز
میدوام ببینم چه خبره !

امروز من..ستاره سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ق.ظ http://emroze-man.persianblog.ir/

سلام
من بدون تجربه حرف نمیزنم ماهیت عشق رو همه جانبه بررسی کردم شاید یک درصد بشه یه عشق رو با ماهیت درست دریافت بقیه اش همونیه که گفتم..من تو کتابا داستانها تو دوستان اطرافم و خلاصه همه جا سعی کردم ماهیتش رو بشناسم اما اشتباهه تا به اینجا که تعریف کردی حتی عشقهای تو هم یک نیاز انسانیه که دوست داری برای خالی نبودن زندگیت ایجادش کنی .

من هم سلام
قطعا هیچوقت منکر تجربه ت نخواهم بود
اما تو توو این سن نمیتونی تمام ماهیت عشق رو بررسی کرده باشی
تجربیات تو و اطرافیان و قصه ها و داستان ها همه ی عشق نیستن
بعد متوجه نشدم که گفتی اشتباهه تعریف من ؟
من فقط خاطرات و احساساتم رو تعریف کردم کاملا صادقانه و بی تعارف
اگه قسمت بشه بخشای دیگه رو بخونی خیلی بی پرده تر و خصوصی تر میشه که اصلا برات قابل پیش بینی نیس و شاید نمونه ش رو نشنیده باشی
و با این قسمت جمله تم کاملا موافقم که میگی یه نیازه اما من بوجود آورنده ی هیچ کدومشون نبودم چون اون موقع نمیتونه عشق باشه
این مطلب رو واست کامنت هم میکنم
برقرار باشی دوست عزیز من

سهبا سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:45 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . این عشق های کودکی همیشه با یه لبخند قشنگ گوشه لب همراهند ! عشق هایی که دورند از هر چه ناخالصیه ! و انگار گذروندنش واسه بزرگتر کردن و یه گام به جلو بردن بچه ها در زندگی لازمه .
از حضورتون ممنونم .

بله درسته خالص و نابه
من هم از حضور و اظهار نظرت ممنونم

این تکه گوشت صورتی چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:17 ب.ظ http://www.soratiekhis.blogfa.com

سلاام! من پست گذاشنم از اونجایی که خیلی لطف داشتی خواستم خبر بدم.
من که لینک ات نشدم!خرم کردی؟:)

ممنون که خبر کردی
در همین لحظه هم میام پیشت و هم لینکت میکنم
میخواستم تاییدت رو بگیرم وگرنه من به توی دلپذیر هیچ وقت چنین جسارتایی نمیکنم
تا باشی باهاتم

nazanin چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ب.ظ http://naagahan.blogfa.com

... وآنچه دل از او به اشتیاق می افتد.

منم عاشق همون آنچه ها هستم که دلم هی ازش به اشتیاق می افتد

نازی جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ق.ظ http://manfaz.blogfa.com

سلام خوبی؟
خب اگه مهم بود که میگفتم!!!!
sorryهم واسه اونی هست که ازم خواسته یه چیزی رو براش بذارم اونجا دیگه!!!
بازم ممنون گلم که میای نظر میذاری...
راستی عجب عشقای باحالی داشتی...
خیلی ماجراهای جالبی هستن...
ما که فقط تو درس گمیم...
اصلا نمیدونم عشق چند بخشه:(
بازم ممنون فعلا

ممون
باشه قبوله
خوب میذاشتی بابا دیگه ساری هم نمیگفتی
عشق هزاران بخشه که همشون باحالن
شادباشی

دختر مردابی شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:31 ق.ظ http://dokhtaremordabi.blogsky.com

سلام
کمی بیشتر از یک خاطره اند این تجربیات نوجوانی
عشق این دوره پر از خلوصی است که بزرگتر که می شویم به زمان می بازیمش

ممنون از اظهار نظرت
بله هم خاطره اند و هم چیزای دیگه

امروز من..ستاره یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ق.ظ http://emroze-man.persianblog.ir/

سلام
باید بگم بله منهم دچار این هایی که میگید شده ام
گفتم که جنبه های مختلف عشق را دیده ام
ببخشید اما اکثر مردها بی جنبه هستند اگر بفهمند زنی تمام این شرایط را هم دارد و خودشان اصلا در حد و اندازه اون عشق نیستند باز تصور میکنند که در عالم فقط جنس اونهاست که خوب و نابه و لایق مهرورزیه و اینه که سریع جا میزنن
ببینید بنظر من عشق فقط جهت گذراندن بهتر لحظه های زندگی هست که اغلب هم خطای دید ادمهاست به زندگی

خوبه البته یه توضیح بدم و اون اینه که من قصد القا یا اثبات افکار و نظراتم رو ندارم تنها برداشتهای خودم رو از تجربیات و اتفاقات زندگیم رو بیان میکنم -
با نظرت در خصوص مردها موافقم که البته متاثر از هزاران سال فرهنگ و تفکر مردسالارانه س شاید اگه مردا حاضر بشن فقط برای مدت یه دهه دنیا رو به زنها بسپرن و بزارن اونا هدایتش کنن اوضاع خیلی بهتر از اینا بشه !!!
اما عشق صرفا نمیتونه فقط واسه ی گذران زندگی باشه بخصوص که لحظات سخت و غم انگیز و آزار دهنده هم باهاشه
برمیگردم به جمله ی خودت که عشق یه نیازه مثه غذا خواب دفع سکس و یا هر چیز فیزیکی و متابولیزمی که بشر با اونها زنده س و تا لحظه ی مرگ باهاشه
عشق با همه ی مشکلات و گرفتاریهاش آدمو از تنهایی در میاره به آدم انگیزه و امید میده انرژی داره لطافت طبع میاره ذائقه ی بشر رو لذت بخش تر میکنه و ....
از مصاحبت باهات لذت بردم و اگه تحکمی توو حرفام حس میکنی قصدش رو به هیچ وجه ندارم احساسم کمی عمیق و ژرفه

تلاله یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ب.ظ

عجب !!! اگه میخواستی میتونستی پیداش کنی نه؟؟؟
هر چی صلاح باشه..امید دارم تا آخرش زیبا باشه این ماجرای عشقی شما

خوب آره ولی اون اوایل انقلاب خیلی سخت میگرفتن و جووناجرات و جسارتشون کم بود
ماجراهای عشقی من همشون زیبان ولی امیدوارم واسه تو و بقیه ی دوستان جذاب باشه

ناشناس دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ب.ظ http://ashianeyeparastoo.blogfa.com/

سلام آقا ابراهیم
خیلی جالب بوووود
البته اگه الن شهلا رو ببینی فکر نکنم بشناسی!!!
آپم یه سر بهم بزن

علیک دوست من
ممنون و خوشحالم که برات جالب بود
مطمینم که میشناسمش
حیف که نمیشه این لحظه رو بوجود آورد
اومدم

باران چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:37 ب.ظ http://www.noshin55.blogfa.com

سلام ممنون که خبرم کردی.
چه عشق قشنگی و البته چه حس زیبایی.
متاسفم که ناکام موند.
امیدوارم سرتاسر زندگیتون پر از عشق باشه و فقط پرتو عشق به زندگیتون بتابه.
بای

سلام عزیز
منم از حضورت ممنونم
همچنین برای توآرزوی بهترینا رو دارم

امی شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:08 ب.ظ

...
نگفتم شماره مکن
ستاره ها را ؟
نگفتم کم مکن شمار
ستاره ها را ؟
شمردی
و ستاره هایم
کم شدند.
گم شدند.
خاموش شدند..............سلام منتظرعشقای بعدیت هستم منم اپم

واللا تا قبر آ آ آ
من بی تقصیرم
نشمردمشون
اگه کم شدن قصه ش چیز دیگه ایه
...
منم منتظر عشقای بعدیم هستم
میام پیشت

سعیده دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:38 ب.ظ http://www.sabaleh.blogsky.com

سلام
ممنون که بهم سر زدی
اما اگه نظر منو می خوای باید بدونی که به نظر من تو فقط خیلی زود از هر کسی که بهت یه لبخند زده یا از رفتار و قیافش خوشت اومده فکر کردی که عاشقش شدی!
اما من میگم این عشق نیست ! عادته!
این که تو هنوزم تو فکرشونی و به یادشون میفتی واسه اینه که هنوزم یه کمی احساسات توت وجود داره!
منم خوشحال میشم که بیای و نظرت رو راجب مطلب من بگی

والا چی بگم
شایدم حق باتو باشه
اما مگه میشه آدم بی احساس باشه
خوب معلومه که توم هس
باشه میام و نظرم میدم

دلنیا سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ب.ظ http://delniya.blogsky.com

واسه ی اینکه کردین خوشتون اومد نه؟

من نرسیدم پستتونو بخونم ولی حتمال این کارو می کنم
فقط قبلش اینکه:
واقعیه؟

خوب اول اینکه متوجه سوال اول نشدم تا بخوام جوابی واسش داشته باشم .
بعدشم خوب بخون ذیگه عزیز دل .
و بعد اون بعدم که : آره واقعیه

پری جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:06 ب.ظ http://babaee.persianblog.ir/

من تو را گم کرده بودم رفیق
تو به دیدنم دیر به دیر می آیی چرا؟؟ آدرست رو گذاشتم توی نظراتم تا گمت نکنم

ممنون
امیدوارم دوباره همدیگه رو گم نکنیم
با اجازه لینکت میکنم

حسین جمعه 9 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:51 ب.ظ

سلام اولین عشق هیچ وقت با گذر زمان فراموش نمیشه حتی اگه ادم خودش کهنه بشه عشق اولش همیشه نو میمونه

مرسی حسین جان از اظهار نظرت ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد