ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

شعری زیبا از سیمین بهبهانی


سیمین بهبهانی - ترانه سرنوشت - ابراهیم الف

گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم

گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم

گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در

 گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم

 گفتا که تلخی های می ، گر نا گوار افتد مرا

 گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم

گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام

 گفتم که من خود را در آن ، عریان تماشا می کنم

گفتا که از بی طاقتی ، دل قصد یغما می کند

 گفتم که با یغما گران ، باری مدارا می کنم

 گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم که ارزانتر از این ، من با تو سودا می کنم

گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو

 گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم

                                                                                        سیمین بهبهانی

گفتا ، گفتم 
نظرات 20 + ارسال نظر
یک دوست جدید شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:15 ب.ظ http://www.hejabfatemi.com

174074073466161471261326سلام
حجاب فاطمی
اولین در ایران
وب سایتی متفاوت
با ویژه گی هائی انحصاری

منتظرت هستم
[بدرود][گل][گل][گل]

ممنون
ولی سایت شما هیچ سنخیتی با من نداره
موفق باشید

یک بی شعور فهیم شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 ب.ظ http://apercipientbrutish.blogsky.com/

چقدر روون می نویسه این خانم.

روون ، نرم ، لطیف و زیبا

امی یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:52 ب.ظ

خیلی قشنگ بود

قشنگی از خودته خانوم
خوش اومدی

آمسترس چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:35 ق.ظ http://amesteres.blogsky.com

سلام دوست خوبم.
اول اینکه آمسترس یه اسم اصیا ایرانی هست. نام دختری که سردار سپاه بوده و به همرا پدر به میدان نبرد می رفته.
دوم اینکه نفرتم را نمی تونم کتمان کنم و در عین حال می خوام که بدونه دیگه جایی برای بازگشت نداره.
سوم اینکه اگر می خواستم انتقام بگیرم با توجه به قدرت و موقعیت خانوادگیم کل خاندانشو نابود می کردم .اما اینها انگل اجتماع هستن.بدم نمیاد یه گوشمالی بهش بدم.
ممنون که قضاوت یکجانبه نکردین و شما که عراق هستین حتما برای ما هم دعا کنید. خوش به سعادتتون. هرچند اینم دست شما نبوده.
هنوز خاطره شیرین سفر عتبات عالیات را در ذهن دارم.
روزهاتون پرتقالی

از توضیحاتت ممنونم
روزهای تو هم پرتقالی ...

دختر شمال چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ب.ظ http://r00zaneh.blogsky.com/

سلام ، شمالی عزیز امیدوارم هرجا باشی با خونواده ت خوش باشی ، این شعر هم خیلی قشنگه

مرسی از دعات...

نسرین پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:44 ق.ظ http://www.nimerahebehesht.blogfa.com

سلام ممنون منم به یادتون هستم بهترینهارو برات ارزو میکنم شاد باشی هر چند کار سختیست...

آره سخته . بیشتر سعی میکنم سلامت باشم

۱۱۰ سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:29 ب.ظ

کامنتت رو تو وب تینا دیدم
باید اینو بگم که واقعآ احمقی
تو واقعآ خدا رو قبول نداری؟؟؟؟
خاک تو سرت با این طرز تفکرت
میدونستی اگر کسی به تو دست بزنه نجس میشه؟؟؟
آره عزیزم تو نجسی.


فرض کن وسط دریا قایقت میشکنه.هیچ بنی بشری نیست کمکت کنه.چیکار میکنی؟؟؟داد میزنی؟؟اگه داد میزنی پس خیلی خری.توی دریا افتادی داری غرق میشی هیچ کس نیست به دادت برسه

تو توی اون شرایط از یکی کمک می خوای.کسی که انسان نیست.کسی که قدرتش فرا تر از یه انسانه.آره عزیزم اون خداست

با این مثالی که برات زدم خیلی ها مسلمون شدن (این مثالو از خودم در نیوردم)اگه تو نظرت عوض نشد باید اینو بدونی که وضعت خیلی خرابه

- ادبیاتت بی ادبانه و توهین آمیزه و این دلیل خوبیه که من کافر ملحد بی دین نجس ؛ از تو خیلی بهترم
- آدرس یا نشونی از خودت نذاشتی تا با هم دیالوگ کنیم ببینیم کی میتونه اون یکی رو قانع کنه لازم هم نبود بهم دست بزنی تا دور ازجونت نجاست نگیری و غسل واجب نشی . این از عدم اعتماد به نفس و شجاعتته
- من به اعتقاداتت ( البته اگه داشته باشی ) احترام میذارم ؛ تو هم یاد بگیر و سعی کن به باورهای دیگران احترام بذاری چون چیزی ازت کم نمیشه
- اکثر شما مذهبیون ناآگاه و عقب نگه داشته شده ؛ به جای اینکه جاذبه داشته باشین ، دافعه دارین . اگه کسی هم پیدا بشه که کمی نور ایمان بتونه درش نفوذ یا رسوخ کنه ؛ شما ها باعث میشین با شتاب بیشتری به سمت بی ایمانی و کفر و بی خدایی پیش بره
... امیدوارم همون خدایی که میگی به داد آدمای در حال غرق شدن میرسه به دادت برسه که تو هم در حال غرق شدن در دریای تکبر و تعصب و تحجر هستی دوست عزیز

پری چهره کاتب دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 ق.ظ http://www.babaee1.persianblog.ir

سلام رفیق
ممنون که بفکر من بودی
باقی بقایت

قربونت

نونا چهارشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:26 ب.ظ http://http://www.koocheye-ehsas.blogfa.com/


سلام آقا ابراهیم
سال نو مبارک
لطف کردید که بهم سر زدید
راستی یه پیشنهاد رنگ فونتتون رو کمرنگ تر کنید که مطالب واضح باشه
در ضمن به نظرم پست آخری جالب بود!
موفق باشید و پیروز

سال نو تو هم مبارک
از پیشنهادت ممنون
سال خوبی داشته باشی

پری چهره کاتب شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:11 ب.ظ

نمیخوای یه چیزی بنویسی؟
بابا دلمون گرفته

به روی چشم عزیز دل
قربون اون دل گرفته ت قربون

نسرین بهجتی شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:43 ق.ظ

ابراهیم عزیز بخش نطرات باز نمی شد مجبور شدم اینجا بنویسم ... منهم شهریور سال قبل مادرم را از دست دادم میدونم چی میکشی میخوام درد دل کنم پشت خط ردی از مادرم نیست الکی زنک میزنم بوق میخوره بخودم میگم مامان بازار رفته ... مامان داره باغچه ها رو آب میده ... الان که دارم برات می نویسم چمدان خالی مامان کنار تختمه آخرین چمدانی که همراهش بود توش چی بگذارم حسرت فقط حسرت

سپاسگذارم ازت مهربوون
از این همه محبت و اظهار لطف و همدردیت خجالتم دادی
یادشون بخیر و گرامی و روحشون شاد و در آرامش باد

آیسان یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ق.ظ http://www.delneveshteh76.blogfa.com

سیلوووم حسابی منو شرمنده کردینااااااا
میسی که به من سر زدین!
اگه خواستین تبادل لینک کنیم

سلام دختر گل و بانشاطم
موافقم عزیز ؛ تبادل لینک میکنیم

۲۷۳- یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ق.ظ

آقا من از طرف ۱۱۰ از شما معذرت میخوام...
راست میگه خدا رو قبول نداری؟!
در مورد اون مثالی که زد نظرت چیه؟
به نظرت از نظر روانشناسی چرا آدم هایی که دین و ایمون درست درمون ندارن مبادی آداب ترن؟! یعنی مثلاْ مودب ترن یا بعضی اخلاقیات رو رعایت میکنن؟!
یا حق

من که نگرفتم حرف حسابت چیه ...؟؟؟
اینکه کسی خدا رو قبول نداشته باشه هیچ آسیبی برای کسانی که خدا رو قبول دارن به حساب نمیاد . تا شما دین دارها کاری به کار ما بی دین ها نداشته باشین و هی نخواین اعتقادات و باورهاتون رو بهمون تحمیل کنین ؛ مطمئن باش که از طرف ما نه اصراری خواهید شنید نه زور و اجباری .
اون قسمت قضیه هم که در مورد ادب گفتی ، این خصیصه ی انسان متمدن و با شعور و اهل فرهنگه که جانب ادب رو نگه داره ، به باورها و اعتقادات دیگران احترام بذاره و ظرفیت و تحمل شنیدن حرف های مخالف رو داشته باشه و با زور ، تهدید ، فحاشی و ارعاب نخواد که از خودش و باورهاش دفاع کنه ...

[ بدون نام ] شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:03 ب.ظ

حرف حسابم چیه؟! داریم صحبت می کنیم دیگه...
آقای متمدن و باشعور و بافرهنگ میشه بگی چیکار کنم که هم دین داشته باشم و هم مؤدب باشم؟ و آیا اصلاً میشه این دوتا رو با هم جمع کرد؟ خودت سراغ داری؟
در مورد اون مثال 110 هم اگه توضیح بفرمایید ممنون میشم... در مورد غرق شدن و.. ممنان!

نه ... صحبت این نیست که یکی به نعل بزنی یک به میخ
منظورم اینه که اصلا تو کی هستی و از من چی میخوای ؟؟
اهل بحث و تبادل نظر هستی ؟ متفکر و اندیشمند دینی هستی و از مناظره در حوزه ی دین و مذهب خوشت میاد و در پی به صلاح آوردن آدمی مثه من هستی ؟؟
آدم کسی هستی یا آلت دست یه سیستم که وقت اضافی داره و بدش نمیاد با کسی مثه من اونم به طور ناشناس ؛ کل کل کنه ؟؟
کدومشونی ؟؟
برای من فرقی نمیکنه . تا زمانی که جانب ادب و احترام رو رعایت کنی و ظرفیت شنیدن حرفهای مخالف با باورها و عقایدت رو داشته باشی درست انتخاب کردی و من باهات پام البته به شرط اینکه خودت رو معرفی کنی حداقل توو اون نظام و شرایط داخلی آدمی مثه تو که نباید واهمه ای از معرفی خودش داشته باشه ...
در غیر اینصورت لطف کن و از ما بکش بیرون و سراغ یه سوژه ی دیگه برو و قطعا بدون که کامنت هات منتشر نمیشه و جوابی در قبالشون نمیگیری
...

273- سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:57 ب.ظ

با سلام. اول اینکه اگه من خودم رو معرفی نکنم یا بکنم چه فرقی برای شما داره... حرفم رو بشنو حق بود بپذیر نبود جوابش رو بده! ولی خوب من اسمم "علی"ه وبلاگ هم ندارم.
دوست دارم باهم مباحثه داشته باشیم و تبادل نظر و اطلاعات کنیم. خیلی دوست دارم از نظرات دیگران استفاده کنم مخصوصاً مخالفین چون به نظرم باعث رشد انسان میشه..
کلاً اهل حضور تو جلسات موافقین نیستم و گریزانم.. نه اینکه سادیسم بحث کردن داشته باشم.. نه! از دونستن سیر نمیشم البته نه یه سری چیزایی که به زور میگن بخون!!
خلاصه من حاضرم بشنوم جوابتو در مورد اون سؤالی که هنگام غرق شدن و دست و پا زدن در آب یاد چی و کی می افتی؟! چرا خدا رو قبول نداری بگو ماهم روشن شیم...

خوب علی آقا ...
الآن شدی یه طرف مباحثه . همینکه ظرفیت من و باورهام رو داشته باشی باعث خوشوقتی منه که هم باهات دوستی داشته باشم و هم در حوزه های دینی و حتی غیر دینی تبادل نظر کنیم .
وقتی انسان در شرایط سخت ، فشار و ترس قرار میگیره ؛ نیاز به امید برای رهایی از اون شرایط و انگیزه برای تلاش و مبارزه داره .
این انرژی مثبت از راه های مختلف تامین میشه که یکیش بهره جُستن از باورها و اعتقادات دینی و مذهبی یه . دستآویز قرار دادن قدرتی مافوق انسانی و طبیعی که بتونه در اینگونه لحظات فریادرسی کنه . این باورها گونه گون و با اسامی مختلف در طول حیات بشر بوجود اومده ، تعریف و شکل گرفته و از درون خیال و ذهن به دنیای واقعیت گام گذاشته .
حالا عکس العمل در چنین شرایطی که تو مثال زدی ؛ رابطه ی مستقیمی داره با باورهات و دیدگاه هات و از همه مهمتر جهانبینی و یافته هات از هستی ، آفرینش و تکامل انسان ...
من در اون لحظه به نیروی شانس و تصادف امید می بندم و اگه زندگی برام هنوز ارزشش رو از دست نداده باشه و یا اینکه بخشیش رو هنوز تموم نشده بپندارم ؛ مبارزه میکنم و در نهایت خودم رو تسلیم شرایط و آینده ی غیر قابل پیش بینی بعدش میکنم .
چیزی که از همه مهمتره اینه که در اون لحظه احساس ضرر و زیان و خُسران از عمر کرده نداشته باشی و از مسیر طی شده در طول زندگی نسبتا خشنود باشی ...

۲۷۳- دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:40 ب.ظ

با تشکر از جوابی که دادی..
حالا یه سؤال تکراریه دیگه با یک مثال: یکی از علمای اسلام در حین درگیری سر این قضیه که توحید و خداشناسی تقلیدیه یا فطری در یک بیابان به پیرزنی بر میخوره که داشته نخ ریسی میکرده.. میگه پیرزن تو خدا رو چگونه شناختی.. پیرزن میگه وقتی این چرخ نخ ریسی به این سادگی نیاز به دستان من داره تا چرخیده بشه، پس حتماً عالمی با این پیچیدگی و عظمت و گردوندن اون نیاز به یک گراننده داره تا این نظم رو برقرار کنه(نقل با اندکی تصحیح)
آخه نمیشه این همه عظمت بی حساب و کتاب و بدون علت...نظر شما چیه...؟

ببین قربان :
هر محصول یا پدیده ی کوچکی ؛ قطعا گرداننده و هدایت کننده ای میشه براش متصور بود چون تصورش قابل فهم و درک تره ...
اما وقتی این پدیده ها بزرگتر و عظیم تر میشن مثه آتشفشانهای سهمگین ، زلزله های وحشتناک ، طوفانها و سونامی های مهیب یا برخوردهای فضایی و از این دست ؛ تعریف یا تصور یک بوجودآورنده یا خالق بیشتر از بزرگی این پدیده ها بزرگ میشن .
شما بیا از اون دوک چرخ ریسی پیره زن در بیابون برس به کائنات که شامل جهان ما ، کهکشان راه شیری ، فضای لایتنهای و هزاران هزار کهکشان دیگه که در قالب هیچ زمان ، مکان و تصور و ذهنی نمیگنجه .
برای پدیده هایی که حتی نمیتونی درکشون کنی ، تعریفی براشون بیاری ، حدود و ظرفیتی بهشون بدی ؛ چطور میتونی خالق و پدیدآورنده و هدایت کننده در نظر بگیری ...
نهایتا باید بگی که :
خوُب باید حتما چیزی وجود داشته باشه و اون هم اسمش خداست .
اگه نگاهی به فرضیه های مختلف آفرینش نگاهی بندازی و تاملی در اونها بکنی میتونی ببینی کدومشون میتونه به حقیقت وجودی آفرینش نزدیکتر باشه .
اینو در نظر بگیر که همونطور که تو نمیتونی وجود خدا و پدیدآورنده ی کائنات و هستی رو به آدمی مثه من ثابت کنی ؛ من هم در مقابل نمیتونم عدم وجودش رو بهت ثابت کنم . میدونی چرا ؟؟
چون اصلا نیازی به این کار نیست . باور ما آدمها بر حسب یافته ها ، دانسته ها ، تجربیات و گذر عمر تغییر میکنن حالا یا در مسیر درستی میرن یا خیر . مهم اینه که بشر برای سوالات بیشمارش و اسرار هستی پاسخ بدست بیاره و در مسیر تکاملی وجود خودش درست حرکت کنه .
اگه من و تو همدیگه رو دوست داشته باشیم ، به هم احترام بذاریم ، حقوق همدیگه رو رعایت کنیم ، به هم ظلم نکنیم ، همدیگه رو یاری بدیم و از این دست کارهای نیک و پسندیده در حق هم بکنیم ، چه نیازی به بودن یا نبودن خدا و اثباتش به همدیگه هست ؟؟؟

۲۷۳- سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:45 ب.ظ

ببین عزیز.. شما میگی نیازی نیست به اثبات خدا من میگم...
من اگه خدا رو قبول کنم باید دین رو قبول کنم، ماوراء رو قبول کنم و.. خیلی چیزا و محدودیت های دیگه که در پس اون وجود داره.. حالا دین حق کدومه و ناحق کدوم؟! بماند...
وقتی خدا پاش میاد وسط با این تعریفی که الان براش هست که بعدش حسابی هست و عقابی و بهشت و جهنمی(حالا با تفاسیر مختلف از وجو اینها) اونوقت زندگی رو میشه براش برنامه ریزی کرد و امید بوجود میاد و اینکه اینهمه پستی و بلندی و فراز و فرود بی نتیجه نیست...
مثال از عالم ماورا: یکی از اقوام نزدیک خواب برادرشو میبینه که من کتابخونه دانشگام بدهی دارم برید بدید.. بعد میرن میبینن درسته و.. هزاران مثال دیگه.
به نظرم این دلیل نمیشه که چون ما نمی تونیم این همه عوالم عریض و طویل و کهکشان های تو در تو رو درکش کنیم و حتی تصورش برامون سخته پس تصور خالق اونها هم نباید باشه و سخته.. من کوچکم پس نمیشه از ذهن و تصور من چیز بزرگتری باشه؟
ملاک وجود خدا تصورات من نیست بلکه وجود اینهمه بزرگی و عظمته. اگه اینمه بزرگی و عظمت وجود داره پس قطعا و حتما باید خالقش وجودی پرعظمت تر و بزرگ تر داشته باشه.
البته اگه من خدایی که تو ذهنمه کوچیکه و مثل تصورات منه، باز این دلیل نمیشه که اون تصور من خدای واقعیه...
در واقع تصور من از خدا با توجه به فهم و درک من از عالم و خلقته..
کلاً نظرت در مورد ماوراء و جن و.. چیه و آیا ارتباطی بین اون و اثبات وجود یا عدم وجود خدا می دونی؟! ایام مستدام...

برای خوب بودن ، هدف مند زندگی کردن یا توجه به حساب و کتاب و قاعده مند بودن نظام هستی ؛ نیازی به وجود خدا نیست . همونطور که من ِ بی خدا معتقد به همون اصول انسانی و کردار نیکی ام که توی باخدا هستی . چون انسان مجهز به وجدان و ضمیر ناخودآگاهیه که نهیب زننده و آگاهی بخشه و قدرت تمیزی و مقایسه و اندازه رو میده .
من شخصا معتقد به روحم و عالم ارواح رو واقعیت میدونم و حتی موجوداتی فراتر یا فروتر از ارواح رو در کائنات متصورم . کائنات مملو از موجودات عجیب و پیچیده ست که ما قدرت درک یا باور یا رویت بسیاری شون رو نداریم چون توانمندی های ما محدوده و در مسیر تکاملمون در حال رشد و شکوفایی بیشتره .
من مرگ رو مرحله ای دیگه از حرکت موجودات زنده به سوی تکامل میدونم ولی هیچ ارتباطی این مسئله رو به خدا نمیدم . باوری به بهشت یا جهنم در همه ی تعاریف دینی ش ندارم اما مرگ رو هم پایان نمیدونم و تعریفی برای بعدش دارم . تمام اونچه که تو بهش باور داری فرضیه ای بیش نیست و من هم از این قضیه مستثنا نیستم و فرضیه ی خودم رو دارم . توو این مسیر مسئله ، پیدا کردن و کشف و بدست آوردن نگرش صحیح تر و کامل تره که هر دومون داریم انجامش میدیم و اگر سالهای بعد من به خدا برسم و تو ازش بگذری هیچ ایرادی نداره . چون هر جفتمون با آگاهی به اون نقطه رسیدیم .
اینکه هر کدوممون طبق یافته ها و دانسته ها و مکشوفیات منحصر به خودمون در پی حقایق و اسرار پنهان هستی باشیم ارزشمنده ، نه اینکه کدوممون درست تر میگیم یا به حق تریم و شایسته تر ... ما انسانهای محقق ، جستجوگر ، و تشنه ی آگاهی هستیم که در اصل به یک هدف نشانه داریم و در یک مسیر گام میگذاریم اما با ابزارها ، دیدگاهها و سرعت های و انرژی های متفاوت ...

273- یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ب.ظ

امیدوارم همه به حقیقت برسن...
فقط امیدوارم دیر نشه.. موفق باشید..

دیر شدن برای زمانی باید اتلاق بشه که نخوای حرکتی بکنی و در پی کشف حقیقت گامی برنداری ...
تو هم موفق باشی عزیز

۲۷۳- دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:24 ب.ظ

.. این گفته هاتون که همگی در پی کشف حقیقت هستیم و تشنه آگاهی و ... درسته اما اهداف یکی نیست..
شما می فرمایید به عالم پس از مرگ اعتقاد دارید... خب اگه ممکنه تصوری که از این عالم دارید رو بیان کنید...
محور حرفاتون چیه؟ این که هر کسی با توجه به یافته های خودش به هر جا رسید پس اون مسیر درسته به نظر علمی نمیاد.
این عالم با عظمت و چرخش فلک و زندگی موجودات قطعاْ تابع یک فرمول پیچیده و واحدیه.. حتی شما در جهش موجودات و تغییر گونه ها هم این فرمول و وحدانیت و قاعده مندی رو می بینی... پس چطور ممکنه که هر کسی که راهی رو برای رسیدن به حقیقت در پیش گرفته راهش درست و ارزشمند باشه؟ پس مسیری واحد و هدفی واحد باید براش متصور باشیم تا با این وحدانیت حرکت موجودات زنده و بی جان دیگر منطبق باشه.
این قابل تصور نیست که یک سری از موجودات زنده و بی جان مسیر و هدف واحدی داشته باشند وما انسانها از این قاعده مستثنا باشیم..
راستی در مورد زندگی پس از مرگ تئوریتون چیه؟! مشتاق دونستنشم...

این حرکت واحد و این فرمول پیچیده ی بزرگ رو کی تعریف میکنه و از تمام مسیرهای موجود کدامش درسته ؟؟؟
کی تعیین کننده ست و چرا اون تعریف فقط میتونه تعریف درست و عقلائی و صحیح باشه ؟؟؟
و اما زندگی پس از مرگ ...
من قائل به رشد و تکامل تمام موجودات عالم هستی در تمام کائنات هستم . انسان نیز ازین قاعده مستثنا نیست و دوره هایی رو طی میکنه و در هر دوره بخشی و قدمی به سوی کامل تر شدن برمیداره .
از تشکیل نطفه و زندگی در رحم مادر بعنوان دوره ی جنینی ، عمر زمینی و فیزیکی توام با روحانیت که قویترین دوران مکاشفه و شناخته بعنوان دوره ی مادی ؛ و زندگی پس از مرگ که دوران اثیری و متافیزیکی تکامل بشره و در اون روح با قدرت مافوق انسانی و سیال خودش به اندازه ی تمرین و درک و استعداد و یافته ها و تجربیات و در نهایت استحقاقش ، از اسرار کائنات سر در میاره و شاید بره برای مرحله ای بعدتر که من نمیدونم چیه و کجاست و البته خیلی دوست دارم این رو هم کشف کنم ...

فریبا.ی.م دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:45 ق.ظ

صبحی بگو بدرخشد در قلب آینه هامان

صبح های درخشان در زندگی ما بسیار آمده و رفته ...
این مائیم که غافلیم و خواب آلوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد