ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

مقدمه و دیباچه ی پنج دفتر

J.A.P.E.L  چیه ؟

 ...بعد از فراز و نشیب های فراوون روزگار نامراد و ناسازگار ، در شرایط ناهنجار داخلی به لطف حاکمان نالایق و ناآگاه واوضاع نابسامان و در هم ریخته ی دنیای ما ؛ من به پنج اصل برای زندگی بهتر ، آرامش بیشتر ، امنیت واقعی و رضایت مطلوب تر رسیدم .

خیلی روشون کار کردم و تجزیه و تحلیلشون همیشه با من و با ذهنم همراه بودن . با دانسته ها ، یافته ها و تجربیاتم و همچنین با استعدادی که در طبقه بندی اطلاعات بدست آورده بودم ؛ پنج کلمه از توشون درآوردم و از ترکیب حروف اصلی شون به واژه ی japel  رسیدم .

J.A.P.E.L  چیه ؟

یادمه بعد از 15 سالگی که اولین تحول بزرگ فکری زندگیم اتفاق افتاده بود ( که اونم چیزی نبود جز دگرگونی عقیدتی و اطلاح جهان بینی دینیم ) ؛ تابستون 2004 مصادف شد با دومین و مهمترین حادثه ی درونیم .

به مدد کامپیوتر و اینترنت جرات و جسارت بیرون ریختنش رو از توو مغزم به خودم دادم ولی به دلایل مختلف امکان انتشار پیدا نکرد .

خلاصه اینکه در اون زمان ، بعد از فراز و نشیب های فراوون روزگار نامراد و ناسازگار ، در شرایط ناهنجار داخلی به لطف حاکمان نالایق و ناآگاه واوضاع نابسامان و در هم ریخته ی دنیای ما ؛ من به پنج اصل برای زندگی بهتر ، آرامش بیشتر ، امنیت واقعی و رضایت مطلوب تر رسیدم .

خیلی روشون کار کردم و تجزیه و تحلیلشون همیشه با من و با ذهنم همراه بودن . با دانسته ها ، یافته ها و تجربیاتم و همچنین با استعدادی که در طبقه بندی اطلاعات بدست آورده بودم ؛ پنج کلمه از توشون درآوردم و از ترکیب حروف اصلی شون به واژه ی japel  رسیدم .

توو این سال ها با همهی گرفتاری ها و دربدری ها که باهام بودن و آروم و قرارموازم گرفته بودن ؛ بهشون شکل دادم ، روی محتواشون کار کردم و اصولی مستحکم و قابل عرضه  بوجود آوردم .

از اونجایی که توو سراشیبی زندگی قرار گرفتم و احتمال داره فرصت زیادی برام باقی نمونده باشه ؛ این اصول رو با عنوان " پنج دفتر " منتشر میکنم و تقدیمشون خواهم کرد به :

همه ی اونایی که مثه من فکر میکنن

اونایی که دوست دارن اما نمیتونن مثه من به دنیا نگاه کنن

و به همه ی اونهایی که خواسته یا ناخواسته دارن همه چیزو خراب میکنن

دیباچه

با نگاهی دقیق ، متفکرانه و عمیق به دنیای پیرامون ما ؛ در خواهیم یافت که جهان امروزی مان آنچنان آش دهن سوزی از آب درنیامده است .

بعد از گذشت این همه زمان ، داشتن فرصت های بسیار ، پیشرفت های شگفت انگیز و توسعه ی قابل توجه ؛ می بینیم که : خراب کرده ایم  !!

از پیشینیان و گذشتگانمان گرفته تا خودمان که علی الحساب صاحب دنیاییم .

شاید بتوانیم بیشتر تقصیرها را گردن اجدادمان و در نهایت پدران و مادرانمان بیاندازیم ، اما اندازه ی خطاها و اشتباهاتمان را آیا میشود نادیده گرفت و توجیه کرد ؟!

ما در مسیر غلطی گام برمیداریم و شیوه های نادرست زندگی را به کودکانمان می آموزیم و آنها را با جهانی بیمار و خطرناک تنها میگذاریم ؛ همانگونه که دیرینه گانمان در حق ما کردند .

به دنیا میاوریم ، کمی مراقبتشان میکنیم و سرآخر با رفتنمان تنهایشان میگذاریم . آنهم در شرایطی که خرابی ها را درست نکرده و نابسامانی ها را سامان نداده ایم . قطعا فرزندان ما هم ، چنین خواهند کرد .

یحتمل با خواندن این سطور ، اینگونه برداشت خواهد شد که نگارنده از چه روی تا این حد سیاه است و بد میبیند و در تاریکی بسر میبرد ؟چرا زیبایی ها ، شادی ها و لذات زندگی ، پیشرفت های جوامع بشری ، تکنولوژی و رشد آگاهی و دانش نسل امروز و ارتقا سطح ارتباطات را نمی بیند و دنیا را به ویرانه ای متعفن تشبیه میکند ؟

باید بگویم که جهان زیبا و منحصر بفردمان را که شاید تنها مکان مناسب برای حیات نسل بشر و دیگر موجودات زنده باشد ؛ با دستان خودمان در حال نابودساختنش هستیم . جنگل ها را از بین میبریم ، رودخانه ها و دریاها را آلوده میسازیم ، هوای سالم را از خود گرفته و بدون هیچ منطق و حساب و کتابی داریم جمعیتش را افزایش میدهیم .

دنیای امروز با کمبود جدی آب آشامیدنی و منابع ارزشمند غذایی مواجه است . فقر همچون طاعون در حال گسترش بوده و بی عدالتی و ظلم و نابرابری بیداد میکند . خشونت ، جنگ ، نفرت و جنایت عرصه را بر ما تنگ کرده و در مقابلشان بسیار ضعیف گشته ایم . با حیوانات که شرکای زندگی ما بر روی زمین هستند خوب رفتار نکرده و حقوقشان را نادیده میگیریم . خلاصه اینکه در حال رفتن به قهقهراییم و فکر میکنیم اوضاع خوب است .

معلوم نیست این روند چگونه با انجام خواهد رسید . ؟!

یا ما باید کم بیاوریم و کنار بکشیم ، یا زمین تاب نیاورد و منفجر شود و یا اینکه کائنا ت و مقدسات و نیروهای مرموز و نامکشوفه ی ناظر بر اعمال و رفتارمان ؛ دست بکار شوند و فکری به حالمان بکنند ...

نظرات 5 + ارسال نظر
نسرین دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ق.ظ http://www.nimerahebehesht.blogfa.com

واقعا که درست میگی منم دقیقا همین افکار دائم توی مغزم وول میخوره....

خوبه - این که وول میخوره نه
اینکه توو مغزه ته نشونه ی خوبیه
شریف هستی و آزاده
برقرار و شاداب باشی مهربوون

سارا دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ب.ظ http://zibayeirani2.blogfa.com/

ممنونم بابت توجه و محبتتون

قربونت

روجا سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ب.ظ http://nakhjiir.blogfa.com

سلام
ادامه!!!!!!!!! ادامه!!!!!!!!!!!!!!

علیک
بزودی!!!!!!بزودی!!!!!!!!!!!

sayeh سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ب.ظ http://batobudam.blogsky

سلام دوست عزیز ممنون که بعذ از غیبتهای متعدد من هنوز در لیست شما هستم . وبلاگتونو دارم می خونم و لذت می برم . منو از نوشته هام بشناسین چون لابلای اونا همیشه پنهانم ... و اگر بیشتر از وبلاگ دومم : bimanbito.blogsky

خوشحال شدم که خبری ازت گرفتم . از اینکه وقت گذاشتی ممنون .
خوب البته کمی بیشتر تونستم بشناسمت اما چرا اینقدر غمگینی ؟
فکر میکنم زیادی تنهایی . با اینکه احتمالا چهره ت شادابه ولی کم انگیزه و سردر گمی !!
در هر حال بیشتر به خودت برس و کمی توو دنیای پیرامونت تامل کن ...
برقرار باشی

پری جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:43 ب.ظ

مرسی که هستی رفیق
لطفن آپ کردی اطلاع بده

چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد