عشق افلاطونی
وقتی پنجم دبستان بودم از مدرسه ی قبلیم که خیلی ام دوستش داشتم اومده بودیم به دبستان پهلوی سر چارراهه " امیریه / گمرک " . خوب مدرسه ی مدرنتر و باحال تری بود . معلم کلاس چهارمم بود و یه معلم تازه هم اومده بود به اسم خانوم اقتصادی .
با اینکه هنوز انقلاب نشده بود اما این معلم روسری میذاشت و مانتو میپوشید و همین باعث شده بود که متفاوت جلوه کنه . آدم خوش رو و مهربونی بود و قرار شد که معلم علوممون شه .
من یه بچه ی آروم و درس خونی بودم و به همین خاطر مورد توجه و محبت همه ی معلما و مسیولین مدرسه میشدم .
مدتی که گذشت یه احساس خاصی به خانوم معلمم پیدا کردم . وقتی درسامو خوب جواب میدادم تشویقم میکرد ، نوازشم میکرد و حرفای قشنگ بهم میزد ؛ منم واسه همین بیشتر میخوندم و حضور قوی تری توی کلاس پیدا میکردم و البته بیشتر واسه این که دوباره و دوباره مورد تشویق و مرحمتش قرار بگیرم .
یه کم دیگه که گذشت دیدم چهره ش همیشه باهامه ، صدای نرم و قشنگش دایما توو گوشام زمزمه میکنه ، وقتی میدیدمش یا کنارش وامیستادم قلبم باشدت بیشتری میزنه و خلاصه اینکه اسمش که میومد یه حال عجیبی بهم دست میداد .
یه چیزایی از عشق و عاشقی سرم میشد اما نمیتونستم هیچ تطابقی با موضوع خودم براش داشته باشم . از یه طرف وقتی بهش فکر میکردم خجالت میکشیدم و از طرف دیگه واسم دلپذیر بود . دقیقا یادمه که متوجه شده بودم ؛ عاشقشم ...
موقعیت و شرایط این عشق عجیب رو نمیتونستم تشخیص بدم یا که تحلیلش کنم ولی میدونستم که عجیبه و نباید اینجوری باشه و مسلما سرانجام نداره ، اما راه گریز هم نداشتم و روز به روز سرگشته تر و شیداتر میشدم .
از اون عشقای غیرقابل ابراز و جانسوز
زمان به سرعت گذشت . امتحانات ثلث آخر اومد و تابستون و تعطیلات مدارس
دیگه ندیدمش .مدرسه م عوض شد . انقلاب شد . منم بزرگ شدم ...
اما جالبه بدونین که هنوز که هنوزه با اینکه سی و چن سال از این قصه میگذره ؛ آهنگ صدای نازش ، صورت ظریف مثل غنچه ی گلش و شخصیت دوست داشتنیش رو فراموش نکردم و هنوزم دوسش دارم . یادش واسم همیشه گرم و تازه و صمیمی میمونه
پروفایل ساختم...
فقط به خاطر شما
ممنون از لطفت
خوب همونطور که حس میکردم بهم خیلی شبیهی
عشق های که بوی پاکن دو رنگ و لیوان کشویی می ده هوممم
پاک کن دو رنگ داشتیم اون موقع ها ولی لیوان کشویی مال ما پیرا نیس
ممنون از حضورت
روزگاری من
حق خواهم داشت
تا
بنوشم : آبی
بپوشم : زرد
بخندم : سبز
و کمانی رنگین
آرزو داشته باشم
در دل .
......سلام ممنون که بهم سرزدی
مسلمه این حق همه ی ماهاست که گرفتن ازمون
قابلی نداشت
برقرار باشی عزیز
خوب یه چیزی بگم
عشق به معلم یه چیزی بود ک دوسته منو دیونه کرد
البته عشق شما مال ابتدایی بود
ولی ما دبیرستان
ولی یه چیز من همیشه میگم عشق فقط یکیه
و این دوست داشتن بیش از حده ک اسمش رو عشق میزاریم
خوب اکثر عشقا آدمو دیوونه میکنن
که البته دیوونگی باحالیه
همچینم بد نیس
ولی به بقیه ی عشق های من اگه توجه کنی متوجه میشی که همشون دوست داشتن بیش از حده
ممنون از اظهار نظرت
به شدت امیدوارم معلمت سلامت باشه و این مطلبتو بخونه
منم به شدت امیدوارم
و از اون شدیدتر برای تو آرزوی بهترینها رو دارم
نونا به زبان عبری یعنی ماهی
به زبان یونانی یعنی 9
به زبان کلدانی یعنی برج حوت
اسم مادر حضرت ابراهیم هم بوده
واقعا لطف کردی که به این زیبایی و کاملی جواب سوالم رو دادی
اسم قشنگیه
همیشه زیبا و برقرار باشی
سلام بله جالب بود بعضی عشقها هر چند کوچک اما ماندگارند نه بخاطر طولشان بلکه بخاطر عمق و پاکی و صداقتی که دارندو ممنونم
من هم ممنونم مریم عزیز
البته نکته ی جالبتر عشق اینه که اصلا کاری به طول و عرضش نداره و
هی موندگاره
گاهی اوقات هم ...
میام پیشت
امشب آسمان صاف بود. من زیر آسمان صاف پر ستارهُ شب زمستانی راه رفتم.
در تنم حفره ای خالی بود. آنجا که پیشترها دلم بود.
دست دراز کردم که ستاره ای بچینم. در سینه بگذارم به جای دل...
سلام دوست عزیز!
خیلی آپ هات زیبا بود واقعا لذت بردم. تمام نوشته هاتون زیباست.
خیلی کلام دلنشینی دارین بیشتر شبیه نویسنده هاس. این استعداد رو از دست ندین سعی کنید به این هم عشق بورزید.
شاید بتونید یه نویسنده ی خوب ومعروف بشید
البته شاید که نه حتما. نمی دونم شایدم باشید در هرصورت بهش فکر کنید و یادتون نره برای پرورش استعداد هیچ وقت وتوی هیچ سنی دیر نیست.
موفق باشید.
فعلا..
مرسی باران جون
از تعاریفی که از نوشته ها و قلمم کردی واقعا ازت ممنونم
حقیقت اینه که من فقط نوشتن بلدم گرچه تا کتابی آدم بیرون نده نمیتونه اسمشو نویسنده بذاره ولی بزودی این کارو میکنم
از انرژی مثبت و تشویقات هم سپاسگذارم
همین لحظه در حال سیر وبلاگت هستم
ایام به کام
سلام خیلی جالب نوشتید این عشقها شیرین ترین لحظاتند که هیچ وقت شیرینیشون از یاد نمیره دیگه بهم سرنزدید؟
متشکر خانوم
همین الآن دارم سر میزنم
وای چه بامزه !
ممنون
بامزه گی از خودتونه خانووم
سلام آقا ابراهیم
خوب هستید؟مرسی از حضورتون در دنیای شیشه ایم
سعاد به معنای خوشبختی هستش.
خاطراتتون رو خوندم ... جالب بود واسم
مخصوصا عشق به معلمتون اونم با اون سن کم...
بعضی از عشقا آدم از به یاد آوردنشون لذت می بره...
ولی بعضی وقتاااا...
البته به نظر من اون عشقی لذت بخش و موندگاره که واقعی و از اعماق وجود باشه
یه عشق واقعی!!!
دوست داشتید من رو با نام دنیای شیشه ای(سعاد)
لینک کنید...
و بگید با چه اسمی بلینکمتون...البته لطفا.
ممنونم...
تا بعد.
علیک سعاد عزیز
ممنون از احوالپرسیت
و مرسی از اظهار نظرت
گرچه من فکر میکنم همه ی عشقا یه جورایی خوبن و یادآوریشون لذتبخشه حتی از جنس اون بعض وقتاش !!!
باعث افتخاره تبادل لینک
همین الآن این کارو میکنم
تو هم محبت کن به همون اسم ؛ ترانه سرنوشت لینک بده
منم تا بعد
ممنون که سر میزنید موفق باشید
قربونت
باعث خوشحالیه به شما سر زدن
گناه کدام است؟
بوی سیب شیرین بود.
حالا زمین برای همه مانده است
و صدای پای تو که رفتهای
برای من...اپم
من که میگم اصلا گناهی از اولش در کار نبوده
چشم امی جان میام
سلام
از لینک متشکرم
فکر نمیکردم پسرها هم درگیر اینجور مسائل عشقی در رابطه با معلمشون باشن . اونا بیشتر سرگرم به بازی و ورزش و اینجور چیزها هستن اما خوب بنظر شما متفاوتی
اما جالب بود
خواهش دارم
مگه پسرا چه شونه ؟
البته من کمی متفاوت تر بودم درست گفتی
متشکرم از اظهار نظرت
تاب...تاب...
تاب میخوری و تابیده میشود و بر تنت میتابد و تاب برمیداری .
تاب...تاب...
تاب بیاور.
منم اپم
واللا سرم گیج رفت دختر !!
من که مجبورم تاب بیارم ولی اصلا میل ندارم تاب بخورم یا که نابیده بشم
یا تاب بردارم و یه چیزی بهم تابیده بشه یا توو تاب تب بکنم و ...
بهت سر میزنم قربون ولی من آپ نیستم شرمنده
وای وای به معلم؟
خوب آره مگه چه شه ؟
اومدم یه سری هم بهت زدم جالب انگیزناک بودی
ممنون از حضورت تکه گوشت صورتی خوش خوراک
سلام
منهم زمان تحصیل چند تا از معلمهایم که بنظرم بسیار مهربان بودند دوست داشتم بنابراین با حس شما اشنا هستم
خاطرات همشون برام زنده است
اما گذر زمان باعث میشه از اون هافقط همین خاطرات بمونه
خوب همین موندن خاطراته که زنده نگهشون میداره
عشق یه نعمت و یه فرصته که نباید پسش زد
سلام رفیق
خاطره تو خوندم
بسیار زیبا و دل انگیز بود
علیک دوست خوب من
از تعریفت خیلی ممنون
وقتی تو بگی زیبا و دل انگیز بود یعنی یه چیزایی بود
سپاس که بهم سر زدی
سلام
خوبید؟!
این عشق به دختر و پسر همسایه برای همه حداقل یک بار [چشمک] اتفاق افتاده.
چشمم روشن
پس تو هم بعله!!!
سلام
نمیدونم دیگه چه چیزی از ماهیت عشق را باید میدیدم که ندیدم اما اینکه گفتید خودتون بوجود آورنده عشق نیستید رو کامل درک نکردم ..برعکس نظر شما من حس میکنم که بوجود آورنده عشق خود ما هستیم
مثلا تاحالا توو عشق سخاوت مند بودی ؟
یا اینکه انعطاف پذیر باشی ؟
تونستی بدون انتظار یا درخواست یا طلبی عاشق کسی باشی ؟
برات پیش اومده که کسی رو بخوای بدون درنظر گرفتن اینکه اونم تورو بخواد یا نه ؟
دچار عشق ممنوع شدی ؟ عشقی که همه تقبیحش میکنن و سرانجامی نداره جز آوارگی و جنون و هزار مصیبت دیگه ؟
یا اجدای همه ی اینا عشقی که میدونی و مطمینی که هیچ وقت بهش نمیرسی یعنی تولدش یه قصه ی نافرجام باشه ؟
اما در مورد بوجود آوردنش :
اون چیزی رو که خودمون بسازیمش نمیتونه عشق باشه یه رابطه س
دوستیه رفاقته خویشیه که توو همه ی این حالتا و حالتای دیگه یه دفه عشق بوجود میاد که حسش متفاوته غریبه یه جوریه !!!
سلام بعضی از پستهاتونرو خوندم حیفم اومد نظرم رو راجع به این پست ننویسم .
منو یاد عشق تولستوی در یازده سالگی به خواهر روحانی کلیساشون در دهکده انداخت .اون هم این احساس دوگانه رو زیبا مطرح میکنه . موفق باشی
متشکرم دوست عزیزم
خیلی لطف کردی
شما بیشتر شاعر و نویسنده ای توانا هستید تا سیاستمدار
اینکه نظر لطف و محبتته فریبا جان ...
البته هرگز دوست ندارم و نخواهم داشت که سیاستمدار شناخته بشم
عشق نه عادت است نه خاطره
عشق همیشه تازه است
موافقم باهات فریبای عزیز ...
من که سالهاست تازه گیش رو حس میکنم