ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

دنیا عجب جایی شده

گاهی اوقات یه موسیقی تو رو به فضایی میبره که قبلا نمی برد .بارها بهش گوش دادی اما این دفعه انگار حس دیگه ای بهت میده و با فضاش میری به یه جای خاصی که خیلی بهت میخوره و باحال وهوات نزدیکه .

ترانه ی " دنیای این روزای من " داریوش ، واسم اینجوری شد .

تنهایی و غربت ، بی کسی و اندوه ، دوری از یار و دیار ، آینده ی مبهم و روزگار نامراد ؛ یه دفعه جاشون رو دادن به دلتنگی واسه پسر کوچیکم .

اون دومین سوژه ایه که از غم دوریش میتونم اشک بریزم . اولیش مادرمه که هر وقت به یاد از دست دادنش میافتم اندوه زیادی وجودم رو فرا میگیره . اون عشق اول من بود و همیشه واسم عزیزترین موند . توو شرایط بد و نابسامانی از دست دادمش و همیشه حسرت نداشتنش رو همراه خواهم داشت .

پسر کوچیکه ی منم یه همچین حسی برام بوجود میاره .گرچه هنوز میتونم این فرصت رو داشته باشم که دوباره ببینمش . حیگر گوشه م بود . خیلی بهم عادت داشت ، منم عجیب بهش وابسته بودم . شاید بایست زودتر از اینا ازشون جدا میشدم اما اون باعث تاخیرش میشد .

حالا ؛ دو ساله که ندیدمش ، صداشو نشنیدم ، نمی دونم چه جوری داره بزرگ میشه ، نمی دونم چی میخواد ، توو ذهن قشنگ و تخیلات کودکانه اش چی میگذره ، از آغوش گرفتن و بوسیدنش محرومم . نمی تونم توی دنیای به این بی در وپیکری راهنماش باشم و یکی از مهمترین  تکیه گاه ها و پشتوانه های زندگیشو ازش گرفتم .

چن شب پیش وقتی داشتم با مادرش که تنها همسر و آخرین هم بسترم بوده صحبت میکردم ؛ می گفت که یه جایی گفته دوست داره به عقب برگرده تا مانع رفتن من بشه . هر کی از پدرش سوال میکنه موضع میگیره و دوست نداره در موردش حرف بزنه .

اون تنها کسیه که نمی تونه بفهمه من چرا رفتم و چرا نمی تونم برگردم . زمان زیادی میبره تا متوجه بشه و معلوم نیست تا اون موقع من باشم یا نه !؟

فقط می تونم بگم که حاضرم خیلی چیزای موجود زندگیمو بدم تا بتونم دوباره ببینمش و توو بغلم بگیرمش . دوست دارم عطر تنشو حس کنم ، کنارش باشم و بزرگ شدنش رو تماشا کنم . امیدوارم توو این فراق بیشتر از این نسوزم .

عجب قصه هایی داره این روزگار

امروز یا شایدم دیروز ؛ کسی که خیلی دوستش داشتم و مدتی میشد که همه چیزم شده بود و یه جورایی توی همه ی سلول های مغزم ریشه دوونده بود و حتی لحظه ای از فکر و خیالم بیرون نمی رفت ؛ بدون خداحافظی رفت و تنهام گذاشت .

گرچه همین جوریشم تنها و بی کس و غریب بودم اما وجودش برام دلخوشی بود ، کم می دیدمش ولی هر بار که می دیدمش غصه هام فراموشم می شد و نگاهش بهم آرامش میداد . با تن صداش خیلی حال میکردم و آهنگ صداش منو به وجد میاورد و هیجان زده م میکرد . با اینکه کم باهاش میتونستم باشم ولی بودنش بود که واسم دلخوشی بود .

مال من نبود ولی همه چیزم شده بود ، بهم نمی خورد و واسم خیلی زیاد بود ؛ ولی منم براش کم نمیذاشتم و بیشتر از قد وقواره ی خودم واسش مایه میذاشتم . خلاصه که ؛ موجود عجیبی بود و اصلا معلوم نشد چه جوری شد اینجوری شد .!؟

به قولی اصلا قرار نبود این طوری بشه .

یه دوستی ساده ، یه ارتباط نسبتا رسمی ، قرار های معمولی و حرفهای متداول ؛ یهو شد یه چیزی که همه چیزمو به هم ریخت و شد مهمترین چیزم . یه سال و خورده ای توو غربت باهاش زندگی کردم ، باهاش رویا ساختم ، باهاش به خواب رفتم ، باهاش بیدار شدم ، براش خوندم ، براش خواستم ، واسه ش همه چی کردم و خیلی چیزا بود که دوست داشتم بکنم ...

اما یهو همه چی به هم ریخت و اون رفت و منو توو کما گذاشت .

چرا از من گذشتی بی تفاوت

نه انگار عشقی بود نه روزگاری

نه پاییز و زمستون نه بهاری

چه جور دلت اومد تنهام بذاری

دلم برات تنگ شده جونم

می خوام ببینمت نمی تونم

بین ما دیوارای سنگی

فاصله یک عمره میدونم

جدایی-ترانه سرنوشت-ابراهیم الف

آوار تنهایی

آنقدر افکارم مغشوش ومشوش است که سلول های مغزم لحظه ای آرامش و قرار نمی گیرند . نمیدانم آیا کس دیگری هم در دنیا پیدا میشود که این همه دغدغه و دلمشغولی روحی و ذهنی داشته باشد ؟!

در گوشه ای از این دنیای بزرگ ، با آنکه دوستانی گرداگردم حلقه زده اند ؛ غرق تنهایی و بی کسی  هستم .

از کاشانه وخانواده ام  دور افتاده ام و کسانی را که سالها در کنارم بوده اند دیگر نمی بینم . به کشوری پناه آورده ام که فرهنگش فرسنگ ها با درونم فاصله دارد . زبان مردمش را می فهمم اما غریبانه در بین شان می لولم . هنوز با فقر دست وپنجه نرم میکنم و در حسرت کمک به دیگران میسوزم .

کودک دلبندم را مدتهاست که ندیده ام و حتی صدایش را هم نشنیده ام .همسرم که سرشار از محبت و گذشت بود با کوهی از معضلات و نابسمانی ها تنها گذاشته و فرزند بزرگترم را در جنگلی از حکمرانان مستبد و نالایق بی سلاح رها کردم .

برای رسیدن به آزادی ، آرامش و امنیت تا این لحظه بهای سنگینی پرداختم که خارج از توانم بوده و می بینم که تازه اول راهم .

لحظاتم ترکیبی شده از همه ی واژه های غم افزا و حسرت آلود زندگی . در گوشه هایی از این ترانه ی سحرانگیز سرنوشت ؛ روزنه های امید ، خیال و عشق کورسو میزند و مابقی آن حسرت و اندوه و فشار است که روحم را می آزارد و تن نحیفم را ذره ذره می خشکاند .

در بیداری مدام فکرم حول دست نیافتنی ها می چرخد یا که در خیال برای خود دنیایی دیگر را به تصویر می کشم که در آن راضی و خشنودم .

در خواب ؛ بیداری تنهایم نمی گذارد و اندیشه های غبارگرفته ام سرسامم میدهد .

بی قرار و آشفته ام . پریشانی درونم را پر کرده و تنها ظاهری آرام و فرورفته در خود برایم باقی مانده .

تنها موسیقی است که مرا به کاینات ذهنم می برد ؛ شعر و ترانه و ترنم ، میتواند تسکینی بر زخم های پیر و خسته ی قلبم باشد .

نمی دانم گردش روزگار مرا به کجا خواهد کشاند ، نمی توانم فردایی روشن را ببینم , سردرگمم و قدرت تصمیم گیری صحیح را از دست داده ام و از همیشه ناتوان تر شده ام. ظرف انعطافم پر شده و باید درونم را خالی کنم اما دریچه ای برایش نمی یابم .

احتیاج به خوابی طولانی ، عمیق و سنگین دارم .شاید بیداری بعدش بتواند من گمگشته را پیدا کند و شاید هم دوباره در وادی دیگری  گرفتارم کند  :

در اندرون من خسته دل ندانم کیست      که من خموشم واو در فغان و درغوغاست

(به هاران )ترانه ی کردی زیبایی از مظهر خالقی

ده روونم له حه سره ت دیدارت سووتاوه 

به جاری نه عه قل و نه فه همم نه ماوه 

دل له لات بی  روح فیدات بی 

من نه ماوم توش حه یات بی 

به هاران چ مه حزوون ده نالینی بولبول 

هه تاکه ی بگریه م به عه شقی توی گول 

ئای گول من سونبولی من  

ئاگرت به ردا دلی من 

جوانی تو له م شاره دا  بی نه زیره 

دلم مورغی سه حرا به داوی تو گیره 

مورغی چاکم زور بیباکم 

حه یفه له و داوه ت هیلاکم 

بنالینه بولبول که وه ختی فوغانه 

له سه ر چل نه ما گول نیشانه ی خه زانه 

ئای گول من سونبولی من  

ئاگرت به ردا دلی من 

ترانه زیبا از مهدی مقدم

    

 

شفا  

الهی که شفا پیدا کنی تو     

واسه دردات دوا پیدا کنی تو  

توو این دنیا که بی وفایی رسمه   

رفیق با وفا پیدا کنی تو  

عمرنتموم دنیا رو بگردی 

مث من عاشقی پدا کنی تو 

 

نرو افسانه من نا تمومه  

بدون اگه بری کارم تمومه  

بهت گفتم بیا دنیای من باش 

کنارت حتی مردن آرزومه 

شنیدم توو دلت انگار که گفتی 

که عاشقی کجا حرفا کدومه   

 

میخوام به سردی شبهام بخندم  

میخوام به پوچی فردام بخندم 

وقتی میبینمت با دیگرونی 

توو اوج گریه هام میخوام بخندم 

میخوام داد بزنم تنها تنهای  

میخوام وقتی میگم تنهام بخندم 

منم توو شهر غم زندونی تو  َ

غم وغصه دل ارزونی تو  

نگو دوست دارم به یه غریبه  

میشه اون مث من زندونی تو  

رسیده اون شبی که تو میخندی 

چه بده آخر مهمونی تو

ترانه تقدیر از شادمهر عقیلی

ترانه سرنوشت - ابراهیم الف - تقدیر 

باید تو رو پیدا کنم  

شاید هنوزم دیر نیست 

تو ساده دل کندی ولی 

تقدیر بی تقصیر نیست 

 

با اینکه بی تاب منی 

بازم منو پس میزنی 

باید تو رو پیدا کنم 

تو با خودت هم دشمنی 

 

کی با یه جمله مثل من 

میتونه آرومت کنه 

اون لحظه های آخر از  

رفتن پشیمونت کنه 

 

دلگیرم از این شهر سرد 

این کوچه های بی عبور 

وقتی به من فکر میکنی 

حس میکنم از راه دور 

 

آخر یه شب این گریه ها 

سوی چشامو می بره 

عطر تنت از پیرهنی 

که جا گذاشتی میپره 

 

باید تو رو پیدا کنم 

هر روز تنها تر نشی 

راضی به با من بودنت 

حتی از این کمتر نشی 

 

پیدات کنم حتی اگه 

پروازم و پرپر کنی 

محکم بگیرم دستتو 

احساسمو باور کنی

ندیدن و نشنیدنت

ترانه ای دلپذیر با صدای رضا صادقی : 

 

گفتم شاید ندیدنت از خاطرت دورم کنه 

دیدم ندیدنت فقط ، میتونه که کورم کنه 

 

گفتم صداتو نشنوم شاید که از یادم بری 

دیدم تو گوشام جز صدات ، نیستش صدای دیگری 

 

ندیدن و نشنیدنت ، عشقت رو از دلم نبرد 

فقط دونستم بی تو دل ، پرپر شد و گم شد و مرد 

 

بعد از تو باغ لحظه هام ، حتی یه غنچه گل نداد 

همش میگفتم با خودم ، نکنه بمیرم و نیاد 

امروزا محتاج تو ام ، من نمیگم دلم میگه 

فردا اگه مردم نیای ، چه فایده نوشدارو دیگه 

 

ندیدن و نشنیدنت ، عشقت رو از دلم نبرد 

فقط دونستم بی تو دل ، پرپر شد و گم شد و مرد  

ترانه یاد تو از امید آمری

یاد تو - ترانه سرنوشت - ابراهیم الفیاد تو 

 

یاد تو از دلم بیرون نمیره  

تو بیا تا دلم آروم بگیره 

چشمای تو دستای تو  دیگه غریبن با من 

من موندم و عشق تو و غصه و غم 

دستای گرم تو باز بکش رو سرم 

بی تو میمیرم و بی تو خاکسترم 

یاد و خاطرت از دلم نرفت 

چشمای تو هیچ وقت یادم نرفت 

یاد عشقت مونده تو قلب من  

بی تو میمیرم ، بی تو میمیرم

فرازی از نامه ی فرزند ارشد

عکس خانوادگی - ترانه سرنوشت - ابراهیم الف سلام

از اینکه هنوز نامه هاتو میبینم خوشحالم . پارسا چهارشنبه سوری مفرحی رو داشت . عید رو بسیار خوب و شاد گذروند .برای تولدش براش یه دی وی دی رایتر خریدم که حال کنه . برای عید هم یه دوچرخه خریدم که احساس بی کسی نکنه .بهش هم از طرف خودم و هم از طرف تو عیدی دادم . مامان حالش خوبه و خودشو با دینا سرگرم میکنه .منم تا دلت بخواد فکر واسه ی آینده دارم که همشون محتاج گذر زمانه . سعی کن به اون چیزی که حقت هست برسی چون واسه ی من خیلی مهمه من از تو همیشه طرفداری کردم و نمیخوام به این نتیجه برسم که اشتباه کردم . پس روی افکار و برنامه هات ثابت قدم باش بدون هیچ دغدغه ای .برای اینکه دوباره به هم برسیم خواهش میکنم خودت رو از بین نبر . سعی کن به پارسا نشون بدی که به خاطر اون این همه کار رو کردی . در همه شرایط من ، مامان و پارسای بابا به تو ایمان داریم . پس به امید دیدار دوباره . . .

جدا ز تو ای رفته از بر من

ترانه ای از حمیرای عزیز که بازگوکننده ی غم ودرد جدائیه :   

جدایی - ترانه سرنوشت - ابراهیم الف

 

جدا ز تو ای رفته از بر من

نمانده دگر جان به پیکر من

شکفته گل و من جدا ز تو ام

کجا شود این قصه باور من

غمت به وجودم نرفته برون

دانمی که کنون

بی خبر ز من و روزگار منی 

بود چه نیازی به باغ و گلم

ای امید دلم

    آن زمان که تو گل در کنار منی

جدا زتو ای رفته از بر من

نمانده دگر جان به پیکر من

شکفته گل و من جدا ز تو ام

کجا شود این قصه باور من

جواب دلم را

بگو چه بگویم

اگر ز تو پرسد

به او چه بگویم

بگو چه بگویم ... بگو چه بگویم

عزیز ترین های زندگیم

Image and video hosting by TinyPic

شما عزیزترین های زندگیم هستین . مدتهاس که ازتون دورم . تنها و غمگین که به امید دوباره دیدنتون زنده ام و لحظه ها رو میشمرم . نمیدونم چقدر تونستم براتون پدری کنم یا اینکه چقدر خوب بودم اما اینو بدونین که همیشه دوستتون دارم و عاشقتونم . به وجودتون میبالم و اگه توی این دنیای در هم وبر هم هیچی ندارم ولی شما همه ی ثروتم هستین . برای خودم از این روزگار نامراد چیزی نمیخوام ولی برای شما همه ی خوبیها رو یه جا آرزو دارم . شاد و سرزنده و پیروز باشین و ایام به کامتون باشه . . .

سلام ای کهنه عشق من

عشق کهنه - ترانه سرنوشت - ابراهیم الفسلام ای کهنه عشق من ، که یاد تو چه پا بر جا 

سلام بر روی ماه تو ، عزیز دل سلام از ما 

تو یه رویای کوتاهی ، دعای هر سحرگاهی 

شدم خواب عشقت چون ، مرا اینگونه میخواهی 

 

من آن خاموش خاموشم ، که با شادی نمیجوشم 

ندارم هیچ گناهی جز ، که از تو چشم نمی پوشم 

تو غم در شکل آوازی ، شکوه اوج پروازی 

نداری هیچ گناهی جز ، که بر من دل نمی بازی 

 

مرا دیوانه میخواهی ، ز خود بیگانه میخواهی 

مرا دلباخته چون مجنون ، ز من افسانه میخواهی 

شدم بیگانه با هستی ، ز خود بی خودتر از مستی 

نگاهم کن نگاهم کن ، شدم هر آنچه میخواستی 

 

سلام ای کهنه عشق من ، که یاد تو چه پا بر جا 

سلام بر روی ماه تو ، عزیز دل سلام از ما 

 

بکش دل را شهامت کن ، مرا از غصه راحت کن 

شدم انگشت نمای خلق ، مرا تو درس عبرت کن 

بکن حرف مرا باور ، نیابی از من عاشق تر 

نمی ترسم من از اقرار ، گذشت آب از سرم دیگر 

 

سلام ای کهنه عشق من ، که یاد تو چه پا بر جا 

سلام بر روی ماه تو ، عزیز دل سلام از ما 

تقدیم به اویی که ازش دورم

دوری و فراق - ترانه سرنوشت - ابراهیم الفشبای رفتن تو 

شبای بی ستاره س 

  

ببین که خاطراتم 

بی تو چه پاره پاره س

ادامه مطلب ...

تنهای تنها

ترانه ای زیبا و ماندگار از خواننده همیشه عاشق : معین 

 

 

معین : خواننده همیشه عاشق - ترانه سرنوشت - ابراهیم الفهمه رفتند کسی دور و برم نیست 

چنین بی کس شدن در باورم نیست  

اگر این آخر و این عاقبت بود 

به جز افسوس هوایی در سرم نیست 

 

 

ادامه مطلب ...