ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

ترانه سرنوشت

تراوش واژه های زندگی

عجب قصه هایی داره این روزگار

امروز یا شایدم دیروز ؛ کسی که خیلی دوستش داشتم و مدتی میشد که همه چیزم شده بود و یه جورایی توی همه ی سلول های مغزم ریشه دوونده بود و حتی لحظه ای از فکر و خیالم بیرون نمی رفت ؛ بدون خداحافظی رفت و تنهام گذاشت .

گرچه همین جوریشم تنها و بی کس و غریب بودم اما وجودش برام دلخوشی بود ، کم می دیدمش ولی هر بار که می دیدمش غصه هام فراموشم می شد و نگاهش بهم آرامش میداد . با تن صداش خیلی حال میکردم و آهنگ صداش منو به وجد میاورد و هیجان زده م میکرد . با اینکه کم باهاش میتونستم باشم ولی بودنش بود که واسم دلخوشی بود .

مال من نبود ولی همه چیزم شده بود ، بهم نمی خورد و واسم خیلی زیاد بود ؛ ولی منم براش کم نمیذاشتم و بیشتر از قد وقواره ی خودم واسش مایه میذاشتم . خلاصه که ؛ موجود عجیبی بود و اصلا معلوم نشد چه جوری شد اینجوری شد .!؟

به قولی اصلا قرار نبود این طوری بشه .

یه دوستی ساده ، یه ارتباط نسبتا رسمی ، قرار های معمولی و حرفهای متداول ؛ یهو شد یه چیزی که همه چیزمو به هم ریخت و شد مهمترین چیزم . یه سال و خورده ای توو غربت باهاش زندگی کردم ، باهاش رویا ساختم ، باهاش به خواب رفتم ، باهاش بیدار شدم ، براش خوندم ، براش خواستم ، واسه ش همه چی کردم و خیلی چیزا بود که دوست داشتم بکنم ...

اما یهو همه چی به هم ریخت و اون رفت و منو توو کما گذاشت .

چرا از من گذشتی بی تفاوت

نه انگار عشقی بود نه روزگاری

نه پاییز و زمستون نه بهاری

چه جور دلت اومد تنهام بذاری

دلم برات تنگ شده جونم

می خوام ببینمت نمی تونم

بین ما دیوارای سنگی

فاصله یک عمره میدونم

جدایی-ترانه سرنوشت-ابراهیم الف

نظرات 25 + ارسال نظر
ستاره...امروز من پنج‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:29 ب.ظ http://emroze-man.persianblog.ir/

سلام
این قصه روزگار برای همه هست .بنظرم کمتر کسی تو دنیا هست که درگیر این موضوع نباشه فقط بعضیها خوش شانس هستن به سرانجام میرسند و بعضیها خیر
هر چی هست عاقبت بخیری مهمتره امیدوارم عاقبت بخیرشی

ممنونم از همدردیت
ایام به کام

لیلا شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:01 ب.ظ http://www.70mehr.blogfa.com

سلام خوبی
بانظرستاره موافقم
این داستان زندگیه همه ماهاس
قراره به کسایی که دوستشون داریم نرسیم
ولی یه چیزی واسه من ابراهیم نظر داده بود
و من الان برای اسماعیل جالب بود برام و سوال ؟

از تو هم ممنونم
برقرار باشی مهربوون

آرمین آران یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:33 ب.ظ http://aranlar.blogsky.com

ای بابا
منم این روزها رو سپری کردم
حالا هم ازدواج کردم ( با یکی دیگه ) کلی هم راضی ام
بعداْ میفهمی خدا چه لطفی بهت کرده
اونوقته که یه نون میخوری سه تا صدقه میدی به خاطر بلایی که از سرت رفع شده

من ۴۳ سالمه جوون - عشق من از سر نشاط یا شور جوانی نیست - عشق من سرشار از انعطاف و سخاوته که نثار دلبر و عزیز دلم میکنم
برای تو وهمسرت و کاشانه ی باصفات آرزوی شادی و سلامتی دارم

باران یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:33 ب.ظ http://noshin55.blogfa.com

سلام. اول از اینکه به وبم سر زدین ممنونم.
تمام متن هایی که نوشته بودین که زندگینامتون بود رو خوندم
زندگی سختیه.که این سختی برای همس .
من امیدوارم وآرزو می کنم به زودی مشکلتون برطرف بشه ولی مطمئن باشید اگر روزی به خواستتون برسید اگر این سختی هارو نمی کشیدید هیچ وقت اون موضوع براتون لذت بخش نبود. ماموریت انسانها تو زندگی بی مشکل زندگی کردن نیست با انگیزه زندگی کردنه
پس در هیچ شرایطی انگیزتونو از دست ندین.
خدا همیشه کنار شماست مطمئن باشید.
به امید هرچیزی که بهش امید دارین.
بای.

بسیار سپاسگذارم از همدردیت - حرفهات متین و قشنگه - با اینکه سختیهای زندگیم زیاد بوده و هست اما زندگی رو زیبا میبینم و دوسش دارم - غم توو زندگیم فراوونه ولی آدم غمگینی نیستم
ایام به کامت باشه و خوشیهای زندگیت بردوام

والی چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ق.ظ http://alpha-5.blogsky.com/

شاید درست نباشد که نوشتهء کسی را بزندگی خصوصیش ربط داد اما دو نوشته اول سرگذشت یک نفر نیست؟ در دنیای نگارش نویسنده معمولآ اشاره ای ضمنی میکند تا خواننده گیج نشود.

ممنون از اظهار نظرت - باید بگم که اینم از عجایب این روزگار غریب و نامراده که قصه هاش یا سرگذشتاش این همه از هم دورن که شما رو به اشتباه میندازه دوست عزیز - به هر حال زندگی من هیچ چیزش خصوصی نیس - هر جاشو خواستی واست شرحش میدم
کامروا باشی

issa پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ق.ظ http://kamyaranian.blogfa.com

دوست خوب و هم سن من
سلام
روزگار بر تو خوش
کامنت تو برام جالب بود
من باور نمیکردم که شهر من دخترکانی داشته باشه که اینچنین دلی را درنوردند و بعدش هم با کمال بی مرامی بشکنند و رهایش کنند .
ما خود همیشه دل تازه را از غریبه ها میجوئیم و ...
حقیقتش من خود هم چون تو به عشق گرفتار آمده ام و درکت میکنم .
میگویند عمر عشق کوتاهست و اگر که این هجران نداشت که عشق نبود .
همیشه هم بالخره یکی از دو دل میشکونه . امروز اون از تو و دیروز من از او .
من باز هم خواهم آمد . اما اینو بگم و جان کلامم را همین ابتدا بیان کنم
چند سال پیش با بانوی شایسته کانادا که اتفاقا" یک ایرانی بود مصاحبه کرده بودند . از اون مصاحبه من این جمله را برداشتم
مصاحبه گر : شعار تو در زندگی چیست ؟
: اینکه بی توجه به همه دلهایی که از من شکسته اند عاشق باشم و عاشق بمونم .
مصاحبه گر : مگر از تو با این همه زیبایی هم دل شکسته اند ؟
: اختیار دارید ؛ فراوان ؛ اتفاقا" از ماها دل وحشتناک تر میشکنند .
پس توصیه من هم برای خودم و هم برای تو : عاشق بمونیم
دل از کینه خالی ؛ لازم نیست که همیشه خدا عاشق زنی و یا مردی باشی ؛ عاشق گل باش ؛ عاشق درخت ؛ عاشق یه کبوتر ‘ عاشق خدا ؛ عاشق کودکی زیبا سیخن ؛ نشد ؛ عاشق برادر زاده ای ؛ خواهر زاده ای ؛ کودک همسایه ؛ که بیش از معشقه بی مرام ما نیازمند یه تبسم دوستانه ماست .
موفق و کامروا باشی . بازم بیا . بازم میام . حتی اگر نیایی .
یا حق نازار

ممنون دوست خوبم - حرفهات تاثیر گذار و صحیحه - خوشبختانه افکارمون خیلی به هم نزدیکه - اتفاقا من از موقعی که یادم میاد عاشق بودم و بهت قول میدم که همیشه عاشق میمونم - اصلا اگه تنها مدت کوتاهی بدون عشق بمونم شاید دووم نیارم - این دنیا پر از چیزای دوست داشتنیه که استحقاق عشق رو دارن و منتظر محبتن
با سپاس از تو و با آرزوی سلامتی و شادابیت
دوستی و ارتباط با تو برایم افتخار است

نسرین پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ب.ظ http://www.nimerahebehesht.blogfa.com

سلام..روزگارت خوش مهر بان ..بگم متاسف نشدم دروغ گفتم..حالت را خوب میفهمم خوب ولی این نیز بگذرد هر جند به سختی..ما آدمیان سخت جونتر از اونیم که فکر میکنیم از اینکه به وبلاگم سر زدی ممنون نوشته هات منو یاد خودم انداخت..عجبا چه آیینه ای..پس ببین من و تو تنها نیستیم..سرنوشت چنین بود ولی با یاد لحظات زیبایی که داشتی به خودت آرامش بده..زندگی عزیزم قصه جانسوزی نیست..جز تکرار شب و روزی نیست..تلخ و شوری که بود نامش عمر راستی آش دهنسوزی نیست...باز هم بدیدنم بیاا خوشحا میشوم...د ل تنهایت شاد

واقعا بهم لطف کردی که بی تفاوت از کنارم نگذشتی - از اونجایی که حس مون به هم نزدیکه اظهار محبت و همدردیت بهتر روم تاثیر میذاره . قطعا بدون که باهات موافقم . خیلی زود این لحظات سخت و تلخ و طاقت فرسا رو سپری میکنم و دوباره امیدوارانه عشق میورزم و محبت گدایی می کنم - دوستی با توی عزیز و خوش قریحه و روشن فکر برام غنیمته و تلاش میکنم استحقاق تداومش رو داشته باشم - ایام به کام مهربون

ناشناس جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 ق.ظ http://www.ashianeyeparastoo.blogfa.com/


زندگی با همه ی وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن نیست
اضطراب و هوس دیدن و نادیدن نیست
زندگی جنبش و جاری شدن است


خوبه که آدم بتونه حرفاشو بنویسه.آرامش میده
با اومدنت دلگرمم کن

قربون مرامت زیبای ناشناس
از اظهار محبت و توجهت بسیار ممنونم - میبینمت و دوست دارم با توی عزیز قطعا با صفا بیشتر آشنا شم
امیدوارم غم کم ببینی و بتونی به آرزوهات زود تر از موعد برسی

نازی جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ق.ظ http://manfaz.blogfa.com

سلام
خوبی؟
من نتونستم بخونمش
آخه همش مربع و مستطیله

نازنین عزیز
دوباره سعی کن قربونت
اگه بازم مربع و ستاره و مستطیل اومد که دیگه باید خودت به زبون من ترجمه شون کنی
ممنون از توجه و وقتی که گذاشتی و قراره بذاری

وحید جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ق.ظ http://pichayam.blodsky.com

سلام
هر دو داستان و یا بهتر بگم شرح حال را خوندم . در این ماه های آخر ۲ تا از بهترین دوستانم به این مشکل دچار شدند . و میدیدم که چه بر انان میگذشت . و امیدوارم درک درستی از حال شما داشته باشم .
میگن ذات عشق همینه . نمیدونم یه روز میاد که همه خیلی خوب عاشق هم بشن و زندگی به کام بچرخه و بشن پروانه های روزگار یا نه ؟ تا بوده همبن بوده ...
ای کاش می شد کاری کرد . یعنی نمیدونن که تمام زندگی یه نفر شدند ؟ حتما میدونن . لابد مثل کوه نوردی میمونه که میرن قله ی اول را فتح میکنن و انرژی میگیرن که قله های بعدی را هم پشت سر بزارن . میرن برای یه ماجراجویی دیگه . شاید !!! شاید هم نه ... .
امیدوارم دل پاک کنیم و به هر عابری لبخند بزنیم که عاشق باش

ممنونم از لطف و توجه ت وحید جان
حرفات متینه و به دل میشینه
شاد و کامیاب باشی

مریم شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:27 ب.ظ http://maryamemosafer.blogsky.com

سلام خیلی ممنون من همیشه روزنامه نگاری رو دوس داشتم اما بهش نرسیدم یا نخواستم نمیدونم خوشحال میشم بیشتر از تو و کارت بدونم ممنونم

دوست داشتن شرط اصلی و اولیه س
اگه هرچیزی رو بخوای میتونی بهش برسی
منم خوشحال میشم بتونم کاری برای رسیدن تو به مسیری که دوست داری طی کنی انجام بدم
من بهت ایمان دارم و همه جوره تشویقت میکنم
سعی کن همیشه توو این مسیر مستقل آزاد و جسور باشی
روز و روزگار بر تو عزیز دل خوش

علیرضا یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:50 ق.ظ http://ahwazbax.blogsky.com

سلام
عجب قصه هایی داره این روزگار ..
شاید..نمیدونم..
اما به وبلاگ من یه سر بزن..
من خودم داغونم..
یه تیتر هست به اسمه ( داستان های کوتاه اما پر محتوا.. )
شاید هم من هم شما باید با این حقیقت کنار بیایم..
همیشه فکر میکردم عشق ماله قبل از ازدواجه...
آخه خود من وقتی ۲۴-۲۵ ساله بشم اگه به دست نیاورده باشمش میشه گفت دیگه از دستش دادم...!!!!!!!!!
باید فراموشش کنم..!!؟؟؟!!!
خدا اون روز رو نیاره..
نباشه منم نیستم..
واسم دعا کنید..

به روی چشم سر میزنم
توو این سن نباید حرفی از داغونی بزنی
این رو هم بگم که عشق سن و سال و قد وقواره نمیشناسه
ضمنا اگه از دستش بدی نمیمیری بلکه اگه عاشق نباشی میمیری
من دعاهام از سرم بالاتر نمیره به کارت نمیاد جوون

ندا یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:06 ق.ظ http://www.khalvatehdel.blogsky.com

سلام ممنون که قابل دونستید و سر زدید.شرایطه شما سخته و من متحیر،دیدگاهم ناامیدی و یاسه ولی باز هم شاکرم. ممنون

قطعا چیزی در تو هست که من رو به سمتت کشوند شاید انرژی مثبتی باشه که توو نوشته هات دیدم
من برحسب تجربه و سن زیادترم نسبت به تو سختی شرایط رو تحمل میکنم
این تویی که باید بتونی و یاد بگیری که با یاس و ناامیدی بجنگی و شاداب به زندگی برسی
از اظهار همدردیت ممنونم
اگه سخت بگیری سخت میگذره
و اگه سیاه ببینی توو تاریکی میمونی
سربلند و برقرار باشی

علیرضا یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ق.ظ http://ahwazbax.blogsky.com

اختیار داری
راستش درست متوجه نشدم
سیاه دیدن ؟
خودمو کوچیک نکنم ؟
بیشتر تلاش کنم ؟
من همیشه خودمو محتاجه راهنمایی میدونم..
با تجربه ای که داری..
من باش دوست بودم..
دوتامون با صداقت و با تمامه وجود همو دوست داشتیم..داریم ؟
اما من یه سری کارایی که اون دوست نداشت و واقعا اشتباه بودو بچه گونه و پشیمونم از انجامشون رو انجام دادم...............................................خستش کردم...

منظور خاصی نداشتم
قصدم پند و نصیحت و اندرز نیست
چون عشق این چیزا رو ور نمیداره
ولی از اونجایی که از بچگی یه آدم عاشق پیشه بودم و الانشم هستم
به یه اصل مهم توو عشق ورزیدن رسیدم :
در عشق باید سخاوت داشته باشی و انعطاف پذیر باشی
در این حالت اگه معشوقت رو هم از دست بدی خشنودی و داری به تکامل وجودی خودت نزدیک تر میشی
احساس رضایت داری نه گناه
هیچ وقت هم به بی وفایی یا سهل انگاری یا خیانت متهم نمیشی
از همراهیت لذت بردم

تابا یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 ب.ظ http://tabakhanomi.blogsky.com

ما هرگز نخواهیم فهمید که چرا یه نفر می یاد و همه قلبمون رو تسخیر می کنه و می ره ...

آخه مشکل اصلی اون بابایی نیس که میاد و به هم میریزه و میره
بلکه مشکل از این دل دربدر و عاشق پیشه س که زیادی موضوع رو جدی میگیره و ...
پاینده باشی عزیز

mahtab دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ب.ظ http://www.moonlight-m.blogsky.com

ما هرگز نخواهیم فهمید که چرا یه نفر می یاد و همه قلبمون رو تسخیر می کنه و می ره ...
چه جمله ی قشنگی... و شاید به قول ابراهیم مشکل اینه که ما همه چیو زیادی جدی میگیریم...

همون قدر که اون جمله قشنگ بود و قول من قابل تامل
نگاهت ارزشمند و زیباست
ممنون

دلارام سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:41 ق.ظ http://delaram360.blogsky.com

زندگی بازی ست و ما بازی گران
باید بکشیم به دوش این بار گران

ما وقتی عاشق میشیم زیاد به عقل و منطق توجهی نمیکنیم دنبال احساسیم برای همین بعد از مدتی تازه عقل میاد سرجاش و شروع به حکومت میکنه و این همون بلای عشقه

خودم من چند سالی تو انزوا وتنهایی بودم ولی همین حس غریب تنهایی منو کشوند به ایجاد یه رابطه زیبا و قشنگ تا اینجا همش احساس بود ولی الان که نه ماهی از اون میگذره شدیدا پشیمونم چون اون مردی نیست که بتونه پا به پای من بیاد و یه جورایی جلوی پروازمو میگره قول داده بود بالهاشو به اندازه بالهای من قوی میکنه ولی نکرد باوجودیکه مرد خیلی خوبیه از نظر اخلاقی و روحی ولی... همین ولی گفتن و ولی اوردن تردید منو زیاد میکنه برای همین وقتی از مسافرت برگرده بهش میگم که بره دنبال زندگیش.. می بینید وقتی پای دو دو تا چهار تا میاد وسط عشق میشه کشک، اصلا کدووم عشق؟ عشقی که فقط وقتی کنارمه به من فکر میکنه به در سطل اشغالی میخوره
در هر صورت دوست عزیز زیاد خودتو ناراحت و درگیر نکن پیر می شی

امیدوارم عشق واقعی البته اگه وجود داشته باشه پیدا کنی

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلآرام عزیز
کاملا درست میگی - وقتی پای عشق در میون باشه عقل و منطق دیگه کارساز نیست
من از اظهار عشق و ایثار علاقه به کسی که محبوبم میشه دریغ نمیکنم و از این کرده ی خودم هیچ وقت پشیمون نمیشم اما افسوس و حسرت میخورم
احساست رو درک میکنم و منم آرزو میکنم که روزی به عشق واقعیت برسی چون هستش همونطور که تو به دنبالش میگردی اونم دنبالته

حرفات آرامبخشه دل آرام

یه رفیق چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ق.ظ http://meykhoone.blogfa.com

همه چی درست میشه مرد

ایول رفیق
ولی بهتره چیزی که خراب میشه چیز تازه ای به جاش درست بشه
ایام به کام

بابولی چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ق.ظ http://babooli.blogfa.com

یکی واسه یکی می میره . یکی واسه یکی تب هم نمی کنه .

هر کس سرنوشتی داره


ولی باید اینو بدونیم که شاید روزی از چیزی ناراحت بشیم ولی روزی می فهمیم که به نفعمون بوده

حکمت خدا رو فراموش نکن

درسته که میگن : واسه کسی بمیر که واسه ت تب کنه
اما وقتی عاشق کسی میشی ؛ برات تب هم که نکنه واسش میمیری
من اعتقادی به سرنوشت و حکمت الهی ندارم چون فکر میکنم زمان و مکان دست ماست و ماییم که مسیر زندگیمونو تعیین میکنیم و ترانه ی زندگیمونو مینویسیم
ممنون از توجه و اظهار نظرت
امیدوارم توو زندگیت غم واندوه کمتر ببینی

میم پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ق.ظ http://www.bfnadaram.blogsky.com.com

متاسف شدم واقعاً، اما تا بوده همین بوده.یکی بی خبر میره یکی با جنگ و دعوا یکی هم با صلح و صفا اما آخرش همه میرن.نباید دل بست.

ممنونم
بله درسته همه میرن اما آیا دل بسته میتونه دست خودت باشه؟
یعنی عشق میتونه گزینشی یا انتخابی باشه؟
علی ایحال از یه آدم عاشق پیشه و احساساتی چه انتظاری غیر از دل بستن و دلدادگی میتونی داشته باشی عزیز
برقرار باشی مهربون

امی پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:36 ق.ظ http://www.shelakhteh.blogsky.com

پریدن باورپرنده ایست که به پروازفکرمیکند دلیل پرواز پرنیست باوراست(اپم)

جمله ی قشنگیه
مرسی و برقرار باشی

افسونگر پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ب.ظ http://www.mini-ma.blogsky.com

سلام .
ممنون که به وبلاگم سر زدی.
این پستتون رو هم خودم . خیلی ناراحت شدم . اما زنگیه من هم این اتفاق رو داشته .
احساستون رو درک میکنم .
موفق باشید. زندگی ادامه داره...

متشکرم عزیز
دوستی با تو مایه ی افتخاره
شاد و کامیاب باشی

ماندانا جمعه 23 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ب.ظ http://wildlgtigress.blogsky.com

سلام من کاملا شرایط شما را درک میکنم ولی باید پذیرفت من هم سعی می کنم که احساس تنهاییمو با نوشتن با دوستام پر کنم وقتی هم بهش فکر میکنم میگم وقتی بر نمیگرده فکر کردن بی مورده ولی در مورد پسرتون واقعا سخته چون از وجود خودت هست به هر حال براتون متاسفم اگر اهل رمان هستید شکلات را بخونید و یا سرطان بهترین واقعه زندگی من خودم هم دارم یک سری کتاب در مورد عزت نفس می خوانم
ولی واقعا اشک ریختم با خوندن وبلاگتون

ممنونم ماندانای عزیز
ار ابراز احساست که خیلی قشنگ ادا کردی واقعا سپاسگذارم
اهل رمان هستم ولی اینجا توو غربت نمیشه براحتی کتابهای فارسی گیر آورد مگه اینکه توو اینتر نت بشه پیداشون کرد
قربون اون اشکهای باصفا و پرطراوتت
سعادت و سلامتی همیشه همراهت

مژی شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ب.ظ http://lezateeshgh.blogsky.com

سلام
ازت ممنونم که بهم سر زدی
منم این تجربه رو داشتم
اما خودم مقصر بودم-اونقدری دلتنگی و دوری اذیتم کرد که بهانه جو شدم
اونقدر دوریش اذیتم که منم اون اذیت کردم
تا بلاخره با یه حماقت اونقدر عشقم رو رنج دادم که رفت و حالا من تنها و با خاطرات 4 سال عاشقیم سر میکننم
اون دقیقه یا ساعتی که بهش فکر نکنم نیست

خوبه - نه اینکه عشقت رو از دست دادی بلکه توو عاشقی یه تجربه ی خوب بدست آوردی - اگه توو عشق انعطاف و سخاوت نباشه میشه همش رنج و عذاب
شاد و برقرار باشی

عسگر دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ http://www.zolfagar14.blogfa.com

به خدا توکل کن. حکمتی داره.

ممنون
متاسفانه ایمانی بهش ندارم
به حکمت الهی هم اعتقادی ندارم
اما به هر حال از اظهار لطفت سپاسگذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد