راستی کی ام ، کجائی ام ؟
و به کدامین اقلیمم ؟
مرزها از جانم چه می خواهند؟
چرا قفس تنهایم نمی گذارد ؟
گرمای خورشید و نور مهتاب
کجاست ؟
سکوت عدالت ؛ سرسام آور
و طنازی تبعیض تهوع برانگیز
عشق تاب اش را از دست داده
و محبت کالایی شده احتکاری
دوست خنجر میکشد
و دشمن پناه می دهد
بیشه ی شیران
مامن آوارگان شده
و خانه ها ...
گورستانی تاریک
...
آه که چقدر
دلم همسایه میخواهد
دیری ست که ما گمشدگان گرم سراغیم
شاید کسی از ما خبری داشته باشد " بیدل"
با تمام احساستان مینویسید
درود برطبع احساستان
خیلی ممنونم از اظهار لطف و تعریفت ...
لاله ی وحشی کوهم
سنجاقک آبی برکه ی تنهایی ...